سفر کوتاه

 سفر کوتاه خوبی  داشتیم هر چند که ایشان همه را ه غر میزد و از عالم و آدم شاکی بود. از زندگی لذت بردن را یاد نگرفته و من باید این مزرعه و آن جاده را نشانش میدادم تاحواسش به زیبایی ها هم باشد! 

جاهای زیبایی را دیدیم و به من خوش گذشت از دیدن این همه زیبایی سرمست شدم.هوا هم خوب بود.  روز اول عزیز راه دور ناهار درست کرده بود و بسیار خوشمزه بود. من مدیتیشن کردم و خوابیدم و عصر رفتیم پیادهروی و نوشیدنی خوردیم و برگشتیم خانه. من کتاب خواندم و ایشان و عزیز راه دور تی وی تماشا کردند. برای شام پیتزا گرفت ایشان و خوردیم و دیروقت خوابیدیم. روز بعد ساعت ده دقیقه به ۷ بیدار شدم و کمی کتاب خواندم. فرشته را بردم بیرون. 

همه بیدار  شدند و صبحانه خوردیم و آماده شدیم و رفتیم بیرون و خیلی گشتیم. ساختار شهر قدیمی بود اما دوست داشتنی. ناهار بیرون خوردیم و برگشتیم خانه و خوابیدیم و بعد هم برگشتیم خانه خودمان. توی راه و شب کار کردم!ایشان باغ را آبیاری کرد و من چای دم  کردم و هندوانه و طالبی بریدم. 

تنها لباس  را جا به جا کردم و شستنی ها  را ریختم توی سبد و شام هم سبک خوردیم. 

دوشنبه بیدار که شدیم ایشان رفت دوش بگیرد و من آب پرتقال گرفتم و ریختم توی شیشه تا پاکسازی کنم آنچه  توی این چندروز خوردم. 

انگورها را دان کردم و  با چند برش از هندوانه که مانده بود را توی نوتری ریختم و شد صبحانه خودم و ایشان نان و پنیر و خامه خورد. 

بعد صبحانه هم هر چی سیب سبز بود را ۴ تکه کردم با دو تا گلابی بزرگ و کرفس آب گرفتم. کمی عدس پختم و دوسری لباس توی ماشین ریختم و دوتا پیاز سرخ کردم و کمی کشمش و خرما و عدس پلو را دم کردم و رفتم دوش گرفتم.ایشان لباسها را بیرون پهن کرد. کمی از خانه کار کردم و غروب با ایشان رفتیم پیاده روی. با پدر و مادرم حرف زدم. دوستی زنگ  زد و برای هفنه آینده دعوتمان کرد. تی وی تماشا کردیم و شام هم میوه خوردیم. 

امروز که سه شنبه باشد ایشان رفت  آفیس و من هم خانه را تمیز کردم بالا و پایین و همه  سطلها را خالی کردم. گردگیری  و سرویسها و جارو و سامان دادن اتاقها تا ساعت ۱۲.۳۰ طول کشید. هوا سرد و بارانی بود و ۱۲.۳۰ دوش گرفتم و چای دیتاکس درست کردم بامغز گردو و کمی ارده و خرما خوردم. از صبح آب خوردم یا آبمیوه تازه و انجیر خیس خورده.  آماده شدم  و با فرشته کوچولو رفتیم پیادهروی ساعت ۲.۱۰ دقیقه. دوستی زنگ زد و باهم یک ۴۰ دقیقه ای حرف زدیم و برگشتم خانه و در میتینگ آنلاینی شرکت کردم و بردی آفیس ایشان کاری انجام د ادم. ایشان آمد و عدس پلو دیروز را گرم کردم و خورد و خودم یکی دو قاشق خوردم. برای شام همه چیز را آماده  کردم که تنها  ایشان زیرش راروشن کند و هم بزند تا آماده  شود و خودم  رفتم آفیس تا کارهام را انجام بدهم. سرراه سوپررفتم و شیر،  چیپس،  خوراکی  برای فرشته، کلم بروکلی،  ماست،  دستمال آنتی باکتریال،  کراسان،  غذای  فرشته،  روغن نارگیل،  کشمش،  کاهو،  موز،  نان تازه لواش، چای سبز  و همینطور شیر و بیسکوییت برای آفیس ایشان  گرفتم. ۸.۳۰ برگشتم خانه و ایشان غذا را درست کرده بود،  تنهاکوکو را ریختم توی تابه و سرخ کردم و سالاد را هم آماده کرده بودم. شام سبزی پلو با ماهی  و کوکو با چیپس و  لیمو در کنارش  داشتیم همراه با سالاد کاهو و گوجه و آواکادو.

خواهر ایشان زنگ زد و حرف زدیم،  دیروز هم مادر ایشان زنگ  زد و خداراشکر  همه خوب بودند. آشپزخانه را سامان دادم و چای سبز درست کردم و نشستم کمی تی وی دیدم و خاموشش کردم. ایشان هم در پی مطالعه بود. کمی دلدرد داشتم و لک دیدیم! 

فردا باید از خانه کار کنم و خرید میوه هم بروم و همینطور بانک! به دکترم زنگ  بزنم و وقت بگیرم. لیزر هم باید وقت گرفت! و به خانمی  که برای فرشته کوچولو میاید هم باید زنگ بزنم. 

امروز احساس سبکی دارم. 

پرنده ها را فراموش نمیکنم. 


به روی پوست بدنت دست بکش و آرام بگو دوستت دارم بدن مهربانم و  از تو سپاسگزارم. دستهایت را ببوس و بگو سپاسگزارم. زانوهایت را نوازش کن و بگو سپاسگزازم. از تک تک سلول‌هایت تشکر کن و سپاسگزار باش. 

<<بدن من سزاوار عشق و مراقبت و سپاسگزاریست>>

نظرات 2 + ارسال نظر
مهشید شنبه 13 آبان 1396 ساعت 09:38

سلام
همیشه دعاهای انتهای پستهاتون برام آرامش بخشه.ممنون

سلام مهشید خانم. سپاسگزارم و خوشحال

خورشید پنج‌شنبه 11 آبان 1396 ساعت 11:29 http://khorshidd.blogsky.com

سلام دوست جدید من
چقدر زندگی جاری توی نوشته هات
خیلی خیلی لذت بردم از خوندن این دو تا پستی که فرصت شد بخونم
امیدوارم در آرامش باشی و سلامت رفیق

سلام خورشید جان
خوش آمدی.
همینطور زندگی شما پر از آرامش و مهربانی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد