BSE

دیشب دیر خوابم برد و صبح ۸.۲۰ بیدار شدم. تا ۹.۳۰ توی تخت مقداری خواندم. ایشان خوابید تا ۹.۳۰ و  من مدیتیشن کردم. 

هر دو بلند شدیم  و من صبحانه را آماده کردم و خودم یک لیوان آب هویج خوردم.  

روتختی و ملافه و روبالشی ها را انداختم توی ماشین و ماشین را دوبار روشن کردم. ساعت ۱۰.۴۰ دقیقه بود که ایشان به باغ رفته رضایت به صبحانه داد. ۱۱ صبحانه میخورد و ۱ ناهار میخواهد!! 

صبحانه خوردیم و کمی به آشپزخانه  رسیدم و ساعت۱۱.۴۵ دوش گرفتم. داشتم به تنم روغن میمالیدم و  

سینه هایم بعد  از پریود هنوز دردناک هستند. یک نگاه  به خودم توی آینه انداختم و  دیدم سینه هام قرینه نیستند. بالای سینه راست انگار یک کم ورم کرده بود و لامپ مانند بود. 

جا من خوردم و ایشان را صدا کردم و پرسیدم نگاه  کند و به من بگوید. ایشان گفت چاق شدی و هیچ چیز در بدن قرینه نیست. شاید قبلا ندیده بودم  ولی نه نبوده اینجا! حالم گرفته شد.ایشان که کلا به ناراحتی جسمی من کاری ندارد و حتی خبر ندارد من خار پاشنه دارم یا چرا همیشه کفش طبی پام هست. حتی نفهمید رحمم عفونت کرد و ام اس هم جدی نگرفت و....


برنج را دم کردم و دم رفتن ایشان به  شوخی گفت حتما تو کاری میکنی خدا اینقدر بلا سرت میاورد؛  چرا سر من بلایی نمیاید؟  

گفتم تو سوهان روح نداری آخه و حرف تمام شد. من از این حرفها خیلی شنیدم چه خودش چه از خانواده اش؛  حرفهایی مانند هر کسی نان قلبش را میخورد و......

تنها از زمانی که خواهر ایشان هم ام اس گرفت خیلی خیلی کمتر شد. 

رفتیم جنگل و ۱ ساعتی راه رفتیم. هوا بسیار خوب بود و حال من بهتر شد. 

روی چمن ها نشستیم و فارغ از کثیف شدن و خیس شدن؛  ۲ بود که خانه بودیم و ایشان آتش را درست کرد و من هم کبابها را به سیخ کشیدم. از همه بامزه تر فرشته کوچولو ست که با دیدن منقل از خانه به بیرون و از بیرون به داخل خانه میدود از شادی خوردن کباب و هیجان زده است.

البته الان دوروز است افسرده شده و ناراحت است. 

۳.۵ بود که سینک را شستم و رفتم بخوابم. هیپنوتیزم را انجام دادم و خوابم برد تا ۵. یک لیوان آب خوردم.

باید BSE را انجام میدادم.

 نشستم به دیدن ویدیو برای چگونگی  چک کردن سینه و این  کار را چند بار  انجام دادم و چیزی پیدا نکردم. ولی توی این هفته دکتر میروم چون تست رحم هم دارم.

یک چای دم کردم روی نانهای سوخاری کوچک کره و مربا و پنیر و گردو گذاشتم. هندوانه و ملون هم برش زدم و یک ظرف پر میوه. 

یک چیز بامزه؛ یک جوجه ای آمده که از ما نمیترسد و عاشق هندوانه است. امروز رفتم غذا بریزم تکان نمیخورد از پای بساط هندوانه. دو تا چشم سیاه هم دارد و من را بر بر نگاه میکرد. بعد پرید روی شاخه نزدیک من و یک آواز گوشخراشی خواند و من هم قربان صدقه صداش میرفتم. 

با ایشان ۷.۳۰ دوباره رفتیم پیاده روی و ۸.۳۰ خانه بودیم. یک فیلم کمدی بود که از اول تا آخرش خندیدم بلند بلند. 

کمی میوه خوردیم  و چیپس و چوب شور؛  من دوتا خرما با ارده و گردو خوردم که شامم شد و ایشان تنها میوه خورد. 

الان ۱۱.۴۵ دقیقه،  خانه زیروروست! فرشته خوابیده و من لا به لای کوسنها پخش و پلا نشسته ام. دو جفت کفش زیر پایم هست. چند تا لیوان و پیپش دستی توی سینک در انتظار رفتن به توی ماشین. ظرفهای  فرشته را  هم باید بشورم.  

صورتم و مسواک و کرم و مدیتیشن پیش از خواب هم مانده. 

این هفته باید آرایشگاه  بروم برای اپیلاسیون و ابروهایم ،  دکتر هم باید فردا وقت بگیرم و خودم را پاکسازی کنم. خانه را  هم باید تمیز کنم فردا و زندگی  کنم. 


امیدورام هیچ گاه بیماری به سراغتان  نیاید از هیچ شکل و نوعش. 


<<خدایا سپاسگزارم برای تندرستی  بدنم،  من خوبم و عالیم>>


نظرات 8 + ارسال نظر
یه دوست سه‌شنبه 12 دی 1396 ساعت 20:27

متشکرم. تعجب نمیکنید اگر بگم من هم دقیقا مثل شما فکر میکنم. باهاتون موافقم. من هم دین رو اینطوری دیدم و شناختم.. من اون آدمی که کار غیر عقلانی میکنه، دچار افراط و تفریطه و با حماقتش باعث دل سردی آدما از دین میشه رو اصلا آدم دینداری نمیدونم. در بهترین حالت نادانه، و در بدترین حالت منافق و ریاکار.
کلیپ اون آدم رو هم دیدم. باید بگم شرم آور و حیرت انگیزه که انسانهای بیماری دربین ما زندگی میکنن. در قانون و شرع اسلام کسی که امنیت اجتماعی و اقتصادی حکومت اسلامی رو تهدید کنه و با سلاح گرم یا سرد باعث نا امنی و ترس و حشت مردم بشه "محارب" خونده میشه و حکمش اعدامه. یعنی امنیت و آرامش حکومت اسلامی اونقدر مهمه که خدا همچین مجازاتی برای از بین برنده اش در نظر گرفته.
در حکومتی که مولا علی میگه باید زن یهودی هم امنیت داشته باشه و وقتی بهش خبر میدن خلخال از پای زن یهودی به غارت بردن، میگه اگر تمام مردای مسلمون بمیرن رواست! اونوقت یک سبک مغزِ ترش روی نادان با وقاحت تمام زنها رو تهدید به اسید پاشی میکنه!! آدم این رو کدوم گوشه دلش بگذاره؟ واقعا باید بگیرن و مجازاتش کنن تا درس عبرتی برای همه بشه.
خوشحالم که حالتون خوبه. نگران نباشید. مواظب خودتون باشید. در پناه خدا. راستی عید و سال نو میلادی هم مبارک.
من ازین راه دور فقط میتونم بهتون یه شعر هدیه بدم، سروده ی آقای غلامرضا طریقی هست:

با یاد شانه های تو سر آفریده است

ایزد چقدر «شانه بسر» آفریده است !

معجون «سرنوشت» مرا با «سرشت» تو

بی شک به شکل شیر و شکر آفریده است !

پای مرا برای دویدن بسوی تو

پای تو را برای سفر آفریده است !

لبخند را به روی لبانت چه پایدار

اخم تو را چه زودگذر آفریده است !

هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست

خوب آفریده است ـ اگر آفریده است ـ!

تا چشم شور بر تو نیفتد هر آینه

آینه را بدون نظر آفریده است !

چون قید ریشه, مانع پرواز میشود

پروانه را بدون پدر آفریده است

می خواست کوره در دل انسان بنا کند

مقدور چون نبود, جگر آفریده است!

غیر از تحمل سر پرشور دوست, نیست

ـ باری که روی شانه ی هر آفریده است ـ!!

امیدوارم همه آدمها آگاهی لازم را پیدا کنند و راه درست را پیدا کنند.
ازشعر زیبایی که برایم نوشتی سپاسگزارم.

یک خانم یکشنبه 26 آذر 1396 ساعت 17:36

سلام ایوا جان بلا دوره ان شاالله
برای عفونت رحم.یک کیلو سیب سرخ رو در ظرف شیشه ای رنده کن صد گرم عسل و چهار صد گرم عرق بید مشک رو با هم مخلوط کرده یک شب بماند و بعد روزی یک لیوان از اون رو میل کنید در یخچال نگهداری کنید .
خانمها در دورا ن پریود بهتر است در روزهای اول حمام نروند .
اگر در معاینه توده در سینه دیده نشد برای تنظیم هورمونها در زمان غیر پریود از این روش استفاده کنید .در صورت وجود توده از رازیانه به این شکل استفاده نشود : به مدت چهل شب یک لیوان عرق رازیانه با یک قاشق عسل میل بشود

سلام عزیزم و ممنون از راهکارهای خوبتون مانند همیشه. باشه درست میکنم و استفاده میکنم. البته سیب سرخ الان فصلش نیست ولی پیدا میکنم و درست میکنم. نه چیزی در سینه وجود نداشت ولی باید مامو کنم حتما. سپاسگزارم که دانشتون را در اختیار دیگران میگذارید؛ خدا خوبیتون را صد برابر به شما برگرداند.

یه دوست شنبه 25 آذر 1396 ساعت 16:40

خب من فکر کنم حزب اللهی باشم اما با اون چیزی که تو ذهن شماست متفاوتم! من از نوشته های شما و نوع نگاهتون به زندگی خوشم میاد و برام ارزشمند و قابل تحسینه.. فکر میکنم یه کلیشه ی اشتباهی از این چیزا توی ذهنتون هست که نمیتونید ازش جدا بشید.. همه رو با یک چوب نرونید و قضاوت نکنید. شما با همه میتونید مهربون و با گذشت و بخشنده باشید اما وقتی بحث میرسه به مذهب و سیاست و... یک دفعه تبدیل به یه ایوای دیگه میشید.. نمیدونم چرا ولی فکر میکنم خاطراتی هست که در ناخودآگاهتون ته نشین شده.. ازش رها بشید.. کلیشه های ذهنی ما میتونن درست نباشن و ما رو در آینده به اشتباه بندازن! اتفاقای تلخ و بد در گذشته رو باید ریخت دور. حتی نباید بهش فکر کرد.. یه آدم یا گروه یا یه حرف نمیتونه نماینده ی یک جریان فکری یا مذهبی باشه.. حقیقت رو در رفتار و گفتارِ پیروان یا آدمهای در حال تغییر نمیشه پیدا کرد، باید در رفتار و منش و روش سرچشمه ها و آدمهای اصلی یافت. برای من، حزب اللهی یعنی مولا علی، یعنی رسول خدا. یعنی امام حسین. یعنی بانو فاطمه. من به قرائت احمقانه ای که از دین و سیاست، دشمن دانا یا دوست نادان میخواد القا کنه اهمیت نمیدم. و بر اساسش قضاوت نمیکنم فقط متاسف میشم. محبت و انسانیت مرز نداره. و هل الدین الا الحب؟! دین چیزی جز محبته؟! البته این یه تجربه شخصیه یکی خیلی کوچیکتر از شماست! ببخشید اگر لحنم بوی نصیحت میده! شما خودتون استادید.
روحیه مقاومتون قابل تحسینه. ارزش هر آدمی به اندازه ی زخم هایی هست که برداشته.. چون قویتر و قویتر و قویتر شده.. تسلیم نشید. هیچ بیماری نمیتونه به روح های بزرگ صدمه بزنه!
راستی کاش یه پست مفصل و با جزئیات راجب تغذیه و رژیم غذاییتون بنویسید. فکر کنم انتخاب وعده های غذاییتون فکر شده است و خیلی سالم و خوب و کاربردی باشه. همیشه شاد و سرزنده باشی

دوست گرامی از کامنتت سپاسگزارم و خوشحالم که دامنه باورهای خوانندگانم گسترده است. دوست عزیز من درباره یک شخص با ذکر نام صحبت کردم و صحبتهای آن آقا با یک شیخ معمم. بسیار راحت حرفهای وقیحانه میزنند و راحت پایین تنه شان را نثار میکنند و از کشتن و اسیدپاشی حرف میزنند. و در آخر خودش را بچه حزب اللهی میداند، قضاوت من روی حرفهای خود آن آدمه؛ در ذهنم چیزی نساخته ام. واقعیت را میبینم؛ شما هم حساسیت روی نام حزب اللهی داری ولی آیا خود شما چنینی فردی را تایید میکنید؟خودتون میگویید دین چیزی جز محبت نیست من هم با شما در این موافق هستم و همیشه هم گفتم. من این آدم را در هر لباس و مسلک و کیش و باوری قبول ندارم و هیچگاه تاییدش نمیکنم.
هیچ مشکلی با مذهب ندارم؛ بارها دوستان از من درباره مدیتیشن پرسیدند و اولین حرف من این بوده که بهترین مدیتیشن نماز اول وقته! من با سیاسیون و مذهبیون ریاکار مشکل دارم؛ من با خرافه پرستی مذهبیون و عقب ماندگی مردم مشکل دارم. از اینکه خدا را فراموش کردند و متوسل بندگان خدا هستند و جای پا میبوسند و قلاده میبندند مشکل دارم. برای من جز خداوندهیچ چیزی مقدس نیست؛ هیچ انسانی، هیچ زمینی تقدس ندارد. تنها خدا را باور دارم. و باقی را آموزگار زندگی میبینم وبس. از علی درس عدالت یاد گرفتم و از حسین درس پای حق ایستادن و جلو ظلم سر خم نکردن؛ کسی که همکیش من هست و خطاکاره را تایید نمیکنم و در برابرش می ایستم. اینها باور من هستند.
تجربه شخصی شما بسیار ارزشمنده و خوشحالم که نظرتون را گفتید. جنبه نصیحت هم نداشت و بسیار هم خوب بود. بزرگی به سن نیست عزیزم.
درباره رژیمم که چیز خاصی نیست تنها بیشتر از میوه و سبزیجات استفاده میکنم چون زیان کمتری میرسانند.
بعضی آدمها خوبند و برچسبشان مهم نیست، حال در جامعه دین مدار میتوانند حزب اللهی و معمم باشند و در یک جامعه سکولار یک انسان با اخلاق.
راه کمال یافتن بیشتر و بیشتر است و در جا نزدن و این چیزیست که خداوند میخواهد از ما.
ممنونم که چشمان نازیننت را میگذاری برای خوانن پستهای طولانی و گاهی تکراری من.
پاینده باشی دوست مهربان.

خورشید پنج‌شنبه 23 آذر 1396 ساعت 14:19 http://khorshidd.blogsky.com

آیوا جانم میشه خبر بدی برای سینه ت رفتی دکتر یا نه
اگه حس پست نوشتن نداری تو وبم خیر بده نگرانتم

سلام خورشید جانم، از مهرت سپاسگزارم عزیزم. بله رفتم و باید بروم مامو گرافی چون هر مشکل سینه باید مامو شود. دکتر چیزی پیدا نکرد.

تارا پنج‌شنبه 23 آذر 1396 ساعت 11:27

ایوا جان خوبی ؟ ازت خبری نیست

سلام تارای گلم، خوبم عزیزم. سرم خیلی شلوغ بود و نتوانستم پستی بگذارم. رفتم دکتر و حالا باید بروم مامو عزیزم. از محبتت سپاسگزارم

خورشید سه‌شنبه 21 آذر 1396 ساعت 22:48

سلام ایوا جانم
میدونی ارزوهای من گاه بزرگند و محال
الان که پستت را خوندم ارزو کردم کاش میشد یه روز إز صبح تا شب پیشت باشم
بابت سینه ت نگران نباش وقتی خودت به حالت دورانی دست بکشی خودت متوجه میشی

سلام خورشید جان. امیدوارم خوب باشی. هیچ آرزویی نه بزرگ است و نه دست نیافتنی تنها باید خواست و سپرد دستش. خدارا چه دیدی شاید با هم یکروز رفتیم کلیسای وانگ و میدان جلفا.
درسته خودم تست کردم چیزی نبود ولی باید مامو گرافی کنم به هر روی.

تارا دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت 17:52

سلام ایوا جان بلا به دور باشه .عزیزم نگران نباش به دکتر مراجعه کن به امید خدا چیزی نیست . به حرفهای همسر هم توجه نکن .بعضی ها مدلشون اینه .شک نکن خدا شش دانگ حواسش به شما هست و دوستتون داره .هیچ وقت تنهات نمیزاره چون جزئ بهترین بنده هاشی

سلام مهربان، سپاس از محبت و مهربانیت. شمادهمیشه لطف داری به من.
درسته آدمها مدلهاشون گوناگونه؛ ایشان هم اینجوری باهاش رفتار شده که حالا پس میدهد،
خدا بی نهایت بزرگ است و مهربان

زن کویر دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت 14:51 http://zanekavirrr.blogfa.com

رفتی دکتر ؟ چی شد ؟ سینه ات را میگم چیزی که نبود ؟
نمی فهمم چطور با وجود این حرفای تلخ و سرد و بدجنسانه بازم با این مرد زندگی می کنی. چطور ممکنه کسی در مورد بیماری کسی اینطوری حرف بزنه. اگه نون دل خوردن ربطی به بیماری داشت که دکتر و دارو وجود نداشت. چرا تحملش می کنی ایوا ؟ مگه تو ایرانی ؟ خب خارج از ایرانی و محدودیتهای زن مطلقه را نداری. ولش کن این مرد را. اَه اَه بدم اومد از حرفش واقعا بدم اومد.
خوب باش

سلام عزیزم. امروز (۵شنبه) رفتم و معاینه کرد و چیزی نبود ولی باید بروم مامو گرافی.
درسته که شوخی بود ولی حتی شوخیش هم خوب نیست!
میدانی همسر من یاد نگرفته خودش را دوست داشته باشد و به خودش هم حرفهای تلخ و از سر بی مهری میزند چه برسد به من. در تمام عمرش یاد نگرفته که از زندکی لذت ببرد. پستهای من را بخوان و ببین کجا نوشته ام همسر شنا کرد یا با دوستانش رفت بیرون. من یاد گرفته ام خوشحالیم بند به حرفهای همسر نباشد بنابراین حرفهاش آزارم نمیدهد هر چند که سالهای پیش میداد.
پیشتر میخواستم جدا شوم ولی حالا قبول کردم که بیماری روحی دارد مانند من که جسمیش را دارم. بیمار است. ببخش مکدر شدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد