در آتش رو

اینقدر ننوشتم که نمیدانم از کجا بنویسم. ازکار،  از زندگی،  از روزمرگی هایم یا از خودم. 

کارهایم روی هم انباشته شده و میخواهم زمان پیدا کنم و انجامشان بدهم. 


توی روزهای پرهیاهویی که دارم هر  زمان که به  یاد گرفتاری میافتم که به خیال خودم گرفتاریست هرچند که نقشه ناب تو برای بهتر شدن زندگیم است پاهایم را در خیالم دراز میکنم و پشتم را به ستون ایمانت تکیه میدهم و چشمهایم را میبندم  و خیالم تخت است که در کار تو هیچ ایرادی نیست. 

خدایا سپاسگزارم برای همه گرفتاری هایی که سکوی پرشم بودند،  برای همه چاله هایی که دروازه باغ بهشتت بودند. 

"هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن "


سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم. 


مرا آن دلبر پنهان همی گوید به پنهانی 

به من جان ده به من جان ده چه باشد این گران جانی 


یکی لحظه قلندر شو قلندر را مسخر شو 

سمندر شو سمندر شو در آتش رو با آسانی 


در آتش رودر آتش رو در آتشدان ما خوش رو 

که آتش با خلیل ما کند رسم گلستانی 


نمی دانی که خار ما بود شاهنشه گلها 

نمیدانی که کفر ما بود جان مسلمانی 



پ.ن. دل قوی دار به ایمانش 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد