ناز نکن

چهارشنبه آب هویج برای ایشان ریختم با شیرینی و ماکارونی  برا ی ناهارش. چندین لیوان نوشیدم. کلاهم را سرم کشیدم. خواستم بدون ضد آفتاب بروم که گفتم حالا کمی بزنم. رفتم برای یوگا و تنها دو شاگرد بودیم. به اندازه ای هوا سرد بود و باد تندی میوزید که ما و متهای یوگا روی هوا بودند. با گذشت ۵ دقیقه کار نه سرما دیده میشد و نه باد! 

۴۵ دقیقه کار کردیم و مدیتیشن هم انجام دادیم که خیلی خوب  بود،  کاش میشد در هوای آزاد موزیک نمی‌گذاشتند. صدای طبیعت بسیار  زیباتر  است، خوب شد ضد آفتاب زدم چون هوا آفتابی شد و همچنان باد تند میوزید. ساعت ۱۰ برگشتم خانه،  یکسری لباس شستم و فرشته کوچولو را بردم پیاده روی. باد کمتر و خورشید گرمتر شده بود. پیش از رفتم به پرنده ها دانه دادم. موبایل هم نبردم. آمدم و دیدم دوتا تلفن داشتم،  یکی از دوستم بود که خواسته بود بیاید برای کار کمکش کنم و یکی هم خانم بود،  به هردو زنگ زدم. خانم میخواست بیاید و چیزی را که از من خریده بود را ببرد. دوستم هم میخواست بیاید که کمکش کنم. به خانم گفتم غروب بیاید و به دوستم هم گفتم بیاید شاپینگ سنتر چون میخواستم بروم بیرون و کار داشتم و چون آدمی  هست که بی‌برنامه است زیاد روی کارهایش نمیشود حساب کرد. 

دوش گرفتم و رفتم بیرون با یک شیشه آب آناناس؛  ساعت ۱۱.۳۰ شده بود. لگویی  که از سوی دوستم خریده بودم را پس دادم و یکی دیگر گرفتم. کیسه را هم دوبار اسکن کردم و دخترک مسول با تعجب نگاهم میکرد. میخواستم بگویم دوست ندارم ۱۵ سنت به این فروشگاه مدیون باشم که گفتم برای چه بگویم. دوتا کارت هدیه خریدم.

دو سه تا تکه برای بچه‌های فامیل سوغاتی خریدم. از آن ژاکت های  رنگی  دو رنگ دیگر برداشتم. فیروزه ای و مشکی و سه تا بلوز هم گرفتم،  دو تا برای خودم و دیگری برای خواهر جانان.

آرایشگاه رفتم برای ابروهایم و خانم ایرانی بسیار گستاخی کارم را انجام داد. بار آخر است که آنجا میروم. داشتم میرفتم  بانک که خانمی از دوستان دور را دیدم و کمی  حرف زدیم و آن یکی دوستم آمد. رفتیم گوشه ای نشستیم، ایمیلم را چک کردم و یک ایمیل کاری داشتم. داشتم پاسخ میدادم که از آفیس زنگ  زدن برای همان کار و پاسخشان را دادم. دوباره برایم ایمیل زدند و من هم پاسخ دادم. 

نشستم سر کار دوستم،  میگویم فرمت کو که میگوید ندارم. میگردم توی ایمیلم و پیدایش میکنم و میفرستم برایش. میگویم مدارکت کو میگوید توی ماشین است. تاکید میکنم یک چیزی را یادش نرود. میرود میاورد و درست همان چیز را جا گذاشته است. میگویم لپتاپی،  آیپدی چیزی آوردی. که میگوید نه.میگویم روی موبایلت  اکسل داری؟  میگوید نمیدانم. چک میکنیم میبینیم ندارد. میگویم دانلود کنیم میگوید  پسوورد اپ استورش را ندارد. میگویم از گوگل شیت استفاده کنیم میگوید پسوورد گوگل نمیداند. 

دست آخر روی موبایل خودم انجام دادم و توضیح دادم چه باید بکند و برایش فرستادم. ۱ ساعت وقتمان برای دو تا شییت اکسل ساده گرفته  شد چون هم باید یاد میدادم و هم باید حواسم بود خرابکاری نمیشد و درست سیو میشدند و اینرا هم گفتم این دوتا را نمونه داشته باش تا هفته های آینده روی اینها بنویسی که گفت دوباره مزاحمت میشوم. این همان دوستیست که بردمش سر کار. گفته بودم من توی کار بسیار آدم جدی و منظم هستم. همه زمانی که داشتیم کار میکردیم من از درگیر شدن  در حرفهایی مانند این خانمه رد شد دیدی و  وای چه شلوغه  و اینها پرهیز میکردم و حرف را به کار میکشاندم. زمانی که کار میکنم هرهر و کرکر ندارم و این خیلی بد است! 

ساعت ۳.۵ بود که خداحافظی کردم و داشتم میرفتم که دیدم وقتی دنبالم دارد میاید و گفت میخواهم تا دم ماشین بیایم. من هم دوتا دیس سفید ساده آرکوپال برای توی دستم خریدم. خوب من زیاد خرید میکنم و تازگیها دوست دارم تنها خرید کنم! و گرسنه هم بودم. جایی گفتم من خداحافظی  میکنم با شما که گفت میخواهی کجا بری که تنها میروی ،  من هم باهات میایم. به زور با او خداحافظی کردم! 

رفتم ماساژ برای پاهایم و نیم ساعتی کار کردند روی پاهایم و بسیار خوب بود. یک چیزی هم خوردم و برگشتم خانه،  از بیکری سوپر یک نان خریدم و شام هم به خودم استراحت دادم و سوسیس درست کردم. توانستم با پدرم حرف بزنم و همینطور  با خواهر جانان و مادرم. به پرنده هایم  دانه دادم،  چای دم کردم و سالاد هم داشتیم که گذاشتم،  کمی گوجه  و خیار شور هم  گذاشتم و شاممان را خوردی. چیپس و پنیر هم درست کردم و یک شام بسیار ناسالم خوریدم که حالا یک شب  هزار شب نمیشود. خانم زنگ  زد که میاید دنبال آنچه  خریده که نه آمدند و بردند و گفت پولش را کم کم میدهد. شبها چای زعفران میخورم و رازیانه دم میکنم برای خودم شاید این پریود ناز نازی رخ دهد یا اگر  نمیخواهد رخ بدهد و برود برای همیشه بیش از این آزارم ندهد.  هر کاری میکنی ناز نکن! 

کار دیگری نکردیم حتی سریال ندیدیم. من درباره کارهام و برنامه های که مینویسم به هیچ کسی چیزی نمیگویم. پیشترها همه پلانهام را میگفتم ولی حالا نه! برای خودم نگاهشان میدارم تا زمان  پیاده شدنشان. 

پیش از خواب موهایم را روغن زدم و شب کلاهم را پوشیدم،  شب بسیار راحت خوابیدم تنها یکبار بیدار شدم که دیدم فرشته به زور خودش را توی  بغلم جا میدهد و سرش را  روی سینه ام گذاشت و خر خر کرد. 

این منم،  همان من وسواسی چند سال پیش! چقدر خوب شده ام! 

پنج شنبه گفتم  خانه میمانم،  حالا من یک چیزی گفتم!

 ایشان رفت وبرای ناهارش ساندویچ سوسیس دادم و آن انگور و سیب و شیرینی برای صبحانه اش و رفت. خودم رنگم را درست کردم و همه موهایم را  شکلاتی تیره کردم. یک ماسک هم به صورتم زدم و تخت را سامان دادم و دوش گرفتم  و رفتم آفیس ایشان، چون   یک بسته پستی داشتند و برای بانک هم همینطور که برداشتم و انجام دادم. رفتم یک ست ۱۰ نفره! قاشق چنگال درست و درمان و خوب خریدم با ۲۵ سال ضمانت چون آنهایی که توی دستم هست زنگ زده چندتاییش و به دردم نمیخورد. فکر کنم دوسال پیش آوردم تو ی دست که خوب نبودند و اینجوری شدند. یک گلدان،  یک پایه برای گیاه رونده و  کود برای گلهام خریدم. دو تا آویز دارم که دوست دارم پشت پنجره آن یکی آشپزخانه آویزان کنم  و چون نور کم دارد باید به دنبال گلهایی باشم که در سایه رشد کنند. حالا دو تا گلدان دیگر هم میخرم شاید جمعه یا شاید شنبه. چون جمعه مهمانم. ساعت ۱.۵ برگشتم خانه و برای پرنده ها غذا ریختم و پایه گیاه رونده را درست کردم و توی خاک زدم. با دوستم که مادر فرشته ایست حرف زدیم و گفتیم ۳.۵ -۴ برویم پیاده  روی که فرشته ها بازی کنند. 

برای شام خورش کرفس درست کردم  وخانه را تمیز کردم چون از همه جا خاک آمده بود توی خانه. دستکشهای گل گلیم را  پوشیدم و کود به گلدانهایم دادم و اسپری زدم!  گردکیری کردم و سرویسهای پایین را تمیز کردم و ۳.۵ به دوستم زنگ زدم که گفت ۴ میرسد خانه. من هم جارو کشیدم و تنها اتاق خواب خودم مانده بود که رفتیم و ساعت ۵.۱۵ برگشتیم خانه. جارو را انجام دادم. به  خواهر جانان زنگ زدم  برای کاری. چای دم کردم و خانه را طی کشیدم و کادوهای دوستم را توی پاکتهای خوشگل گذاشتم و آماده برای فردا. یادم باشد گوشتهایش را ببرم. از آفیس زنگ ردند برای میتینگی باید باشم هفته آینده ۳ روز پشت سر هم.

برنج دم کردم و شمعهایم را روشن کردم. 

خانه ام گرم و تمیز و نورانیست. خدایا سپاسگزارم برای آرامشم. 

هندوانه را برش زدم و خوردم که  یادم آمد برای خودم حلوای تند درست کنم و درست کردم. شاممان را کشیدم و خوردیم. یک چای زعفران برای خودم درست کردم با حلوای تندم خوردم. ایشان دلش حلوای خودمان را میخواست که فردا برایش درست میکنم. ایشان بسیار  خسته بود و ۱۰.۵ خوابید و من هم تاالان  که ده دقیقه  به ۱ است بیدارم . 

ایشان همیشه مرد کاری  و زحمتکشی بوده است و بار زندگی  بر روی دوشش بوده. امیدوارم همیشه تندرست باشد. 


زمانی که نا امید هستید و حرص میخورید یا ناراحتید چند دقیقه آرام نفس  بکشید. ۴ شماره دم،  ۲ شماره نگه  دارید و ۵ شماره باز دم.

حالا 

۱. به پنج چیزی که میبینید فکر کنید و برای بیناییتان سپاسگزار باشید. 

۲. به چهار چیز که میتواند  بشنوید فکر کنید و برای شنواییتان سپاسگزاری کنید. 

۳. به سه چیز که میتوانید ببویید فکر کنید و برای بویاییتان سپاسگزار باشید. 

۴. به دو چیز  که می‌‌توانید لمس کنید فکر کنید و برای لامسه سپاسگزار باشید.

۵. به یک چیز که میتوانید بچشید فکر کنید و سپاسگزار برای چشایی باشید.  


این را ه را میتوانید به کار بگیرید زمان سپاسگزرای

برای سپاسگزاری از چیزهایی که داریدآن نعمت را در خیالتان و با چشمهای بسته توی دست بگیرید و به قلبتان بسپاریدش. دو دست را روی هم روی قلبتان بگذارید و بگویید سپاسگزارم. خدایا سپاسگزارم. 

یادتان باشد از اندامهایتان تشکر کنید،  دست را روی جای  دردناک  و بیمار بگذارید و بگویید دوستت دارم . از اینکه این همه سال در کنارم بودی  و کمکم کردی سپاسگزارم. 

تک تک یاخته های بدنم را دوست دارم  و سپاسگزارم.  


چهل و چندی از زندگیم گذشت و کاش در بیست سالگی فهمیده بودم که "یک دسته کلید است به زیر بغل عشق"

خدایا برای دانش امروزم سپاسگزارم،  برای تندرستیم سپاسگزارم، برای خوب بودنم سپاسگزارم. 

سپاسگزارم  سپاسگزارم سپاسگزارم.


الهی لیست سپاسگزاریهایتان ته نداشته  باشد. 

نظرات 3 + ارسال نظر
لی لا شنبه 27 مرداد 1397 ساعت 11:12

من از خداوند خیلی سپاسگزارم واسه آشنایی باشما...درپناه خدا سلامت یاشی وسعادتمند...چند روزی می شود که پیدایت کرده ام...ازآن دوستانی هستی که به دلم راه بافتی واز دلم بیرون نخواهی شد!

لی لای عزیز من هم از بودن شما دراینجا سپاسگزارم. همیشه مانا باشی عزیزم

سهیلا جمعه 26 مرداد 1397 ساعت 20:15

دوست خوبم امیدوارم همیشه در ارامش باشی

سپاس از مهرت سهیلا جان، شما هم همچنین

نیلپر جمعه 26 مرداد 1397 ساعت 10:01

سلام این سپاسگزاری ها خیلی به ما کمک میکند البته قبل از آن باید حتما خودمان را با مدیتیشن یا یک موسیقی ملایم آرام کنیم و کمتر به وجود نازنین خودمان سخت بگیریم. ( یک تجربه شخصی دارم و آن چای دارچین است ) امیدوارم همیشه سلامت باشید

سلام نیلپر جان. هرکاری میتوانیم برای آرامشمان انجام بدهیم بسیار خوب است. شما هم همیشه شاد و تندرست باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد