بازگشت ایوا

یک پتو دور خودم پیچیدم و کلاه  روی سرم و سوییت شرت تنم و آب داغ میخورم. گوشهایم نبض دارند،  یااز  فشار بالاست،  کلسترول بالا و یا کم خونی که من اولی را ندارم و دومی و سومی را دارم! 

ناگفته نماند توی این چند هفته خیلی بد غذا خوردیم. من شیر هم خوردم! جوری که مفاصلم سوزش داشتند و این نشانه  التهابه این شد که برگشتم به شیر بادام خودم. یک پاکسازی درست و درمان میخواهم این شد که دیروز دو شیشه آب هویج و دو تا پرتقال و  یک شیشه آب سیب گرفتم و دیگر توی خانه پرتقال و سیب نداریم! دوست دارم برگردم به خام گیاه خواری. 

هوا سرد شده و برگهای زرد و نارنجی همه جا را پرکرده اند. ماتنها برای پیاده روی بیرون میرویم وخرید هفتگی،  ایشان یکی دوروز میرود برای کارش، ۹ نفر بیکار شدند. 

کار خودم هم که خوابید و تنها امیدم برای کار دیگر هم دیشب ناامید شد و پووووف رفت هوا. 

جا خوردم و ناراحت شدم چون سرمایه گذاری  کرده بودم که نشد و حالا باید از سر بگیرم کار را. خوب برنامه تازه ای باید بنویسم که در این راستا دیشب سه تا کرس پیدا کردم. اینجوری سرم گرم میشود و زمانی برا ی کارهایم میگذارم. 

اینروزها برنا مه های زندگیم به هم ریخته چون باید صبحانه، ناهار و شام آماده باشد و خانه را هم که باید بیشتر بروبم! زمان زیادی تی وی خانه روشن است و نان را هم که  بیشتر خودمان میپزیم و بیرون هم غذا نمیخوریم. ایشان هم کمک میکند با این همه زمانی که برای خودم باید داشته باشم کم است. گاهی بین ۴- تا ۶ عصرواز ۱۱تا ۱ شب برای خودم هست که خانه آرام است و صدایی نیست که آنرا هم می گذاشتم پای کارم که اینجوری شد. 

امروز ۹ صبح بلند شدم از خواب،  داشتم خواب میدیم فرشته کوچولو گم شده و چه خوب که بیدارشدم دیدم تن گرمش را روی لحافم انداخته و سر کوچولوش روی مچ پام. ربدشام گرمم  راپوشیدم و مسواک زدم و  موهایم را روغن نارگیل زدم. رفتم توی آشپزخانه و فررا روشن کردم، کتری را پر کردم و روی گاز گذاشتم. خمیر را پهن کردم و دوتا نان بربری درست کردم. ایشان کنجدهایش رار یخت و رفت دوش بگیرد. نانها رفت توی فر و یکسری ماشین را روشن کردم تا رویه های  مبلها  را شسته شود. 

هوا آفتابی ابری و بادی بود. گردگیری کردم و صبحانه را آماد ه کردم. نانهای گرم بیرون آمد و چای ریخت ایشان. گردو هم گذاشتم روی میز ، انگار با نان بربری تنها کره وپنیر و گردو میچسبد. 

برای ناهار هلیم بادمجان توی برنامه داشتم. کارهایش  را انجام دادم تا بپزد برای خودش.  

یک جای گلدانی نردبانی خریده بویدم که دیروز آمد و ایشان  درستش کرد و حسن یوسفها را برد بیرون تا قلمه بزنم وخودش  با فرشته رفت بیرون.

تا ساعت ۱ خانه را تمیز کردم. بین کارهایم برای کرس نام نویسی کردم. ساعت ۱ سیر خرد کردم و سرخ کردم. گوشتهای پخته را توی  هلیم ریختم و نعناع داغ هم درست کردم. کمی هلیم را کوبیدم و کشک هم زدم وگذاشتم به دست به دست هم بدهند و خودم هم دوش گرفتم. 


ایشان به جان شمعدانی های جلو خانه افتاده بود و چمنهای جلو خانه را هم زد. 



دوش آب داغی گرفتم و خستگیم  دررفت،  دست راستم دردناک است. ناهارمان را خوردیم و یک سریال ایرانی تماشا کردیم. 

به ایشان  گفتم توی سریالهای ایرانی بی پولها شریفند و پولدارها کلاهبردار که بیشترشون بچه دار نمیشوند و عقده ای هستند. 

کلیشه صدا و سیمای جمهوری اسلامی!  


ایشان آشپزخانه را سامان  داد و من یکسری تیره توی ماشین انداخته بودم که بالا آویزان کردم چون باران پودری میامد زمان ناهارمان. 

هردو دراز کشیدیم و چرت کوتاهی هم زدم من و خوب ایشان خوابید! حسن یوسفها را قلمه زدم. 

ساعت ۵ برنامه چای و غذای پرند ها و میوه و خوراکی ها پا برجاست مانند همیشه،  ایشان یکسررفت آفیسش و من هم فرشته را بردم بیرون. 

توی راه به مادرو خواهرزنگ زدم،  شیرین عسل خاله هم تلفنش را جواب نداد! مادر ایشان هم پاسخ ندادهرچند با من سرسنگین هستند با این همه زنگ میزنم. 

باد میوزید و من هنوز زیر کلا ه موهایم خیس بود،  نیم ساعتی راه رفتم و با ایشان همزمان رسیدیم به خانه،  به ایشان گفتم بیا صبحها بدویم یا برویم دوچرخه سواری،  اگر بیاید که خوب است اگرهم  نیامد خود میروم.


خانه که رسیدیم من دراز کشیدم روی کاناپه و ایشان چای ریخت،  پتویم را دورم کشیدم و توی اتاق تاریک دراز کشیدم،  توی سر و گوشهایم  نبض میزند. حالا کیه که دکتر برود توی این روزها!

بهتر که  شدم لیست میوه و سبزیجات برای کاهش کلسترول را  درآوردم که برنامه ریزی کنم. 

امروز آشپزی که میکردم پرده ناهارخوری کنار بود و نگاهی به بیرون انداختم.ذهنم رفت به روزهای پر رفت و آمد،  تا چه اندازه آرزو میکردیم صبح زود سر کار نرویم،  سرمان خلوت شود،  چند بار گفتیم کاش توی خانه بمانیم،  چه اندازه دوست داشتیم از خانه کار کنیم. حالا همه آنها برایمان پیش آمده.


پیش به سوی روزهای تندرستی،  پیش به سوی روزهای روشن،  پیش به سوی بهترینها در زندگی،  پیش به سوی برکت و فراوانی. 

خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم برای همه چیزهای خوبی که به سویم روانه میکنی. 

الهی تندرستی،  برکت و فراوانی در زندگیتان سیل آسا جاری باشند و دلتان شاد و لبتان خندان باشد. 

الهی آمین 


حالمان خوب است

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نوروزتان پیروز

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.