کارهای خانه ما پس از دوماه به پایان رسید و همه چیز رفت سر جای خودش؛ تنها مانده کمد ملافه ها که بریزم بیرون و از نو بچینم، اتاق کار خودمکه نیاز با قفسه دارم برای رنگهایم. کی فکرش را می کرد مدیر پروژه های دولتی نشنال توی یک اتاق کوچک با پیشبند سبزش بگرده و رنگ توی رنگ بزنه! شادترینم خدایا سپاس از تو.
یک روز پیش از سال نو کارگرها از خانه ما بیرون رفتند و من و ایشان تا پاسی از شب چیدیم و جارو کشیدیم و جا دادیم و خانه شد خانه.
فرشته کوچولو هم این میان خیلی سختی کشید و خودم بیشتر از همه چون کارگرها میآمدند و میرفتند و خانه در هم و برهم بود و ایشان هم یکسره غر می زد!
پیش از کریسمس رفتم دکتر؛ دکتر من را معاینه کرد و خیلی راحت گفت نمی دانم چیه بگذار گوگل کنم! باز هم سر درنیاورد و گفت برو متخصص. دکتر آنچنان رنگش پریده بود که من هم ترسیدم. زنگ زدم متخصص ۴ ماه دیگه وقت داد. به دکترم زنگ زدم و پیام گذاشتم که متخصص دیگری را میخواهم ببینم و نامه دیگری می خواهم.دوروز گذشت و دوباره زنگ زدم که من نامه آماده است که گفت نه نامه نیست من هم گفتم پس پیام بدهید که نامه را نیاز دارم. دو روز دیگر گذشت و دوباره خودم زنگ زدم و نامه که در کار نبود و تازه رفته بود تا ٣ هفته هم بر نمی گشت!
اینجا بدون نامه و ریفرال نمی شود رفت پیش متخصص!
این شد که خودم رو ی خودم کار کردم و روی سیستم ایمنی خودم کار کردم، ویتامینهایی که به کارایی بهترش کمک می کند در برنامه روزانه ام گنجاندم و روحیه خودم را هم بالا بردم چون بیشتر داشتم درباره آنچه که خواهد شد میخواندم که ترس هیچگاه کار نمی کند وتنها بدتر و بدتر را پدید می آورد. این پروسه یک هفته زمان برد تا خودم را پیدا کنم.
زمانی که دکتر نامه را مینوشت یک لیست نوشت از بیماری هایی که در گیرش بوده ام ً
٢٠١٨----
٢٠١٩-----
٢٠٢٠----
و ٢٠٢١ که این یکی است؛ تازه ام اس را ننوشت توی لیست!
آن سه تا که یکیش می توانست خیلی خطرناک باشد پس از یک ماه رفت که رفت و هیچ نشانه ای از آن نیست و آن دوتای دیگر هم انگار هرگز نبوده اند. پس این چهارمی هم می تواند برود کنار دست آن سه تا.
حالا پرسش اینجاست چرا اینها می آیند سراغ من؟؟؟ چون این خودم هستم که آنها را به زندگیم می آورم! با گفتن اینکه من تو انایی بالایی دارم و برایم شده یک بازی ذهنی که
میتوانم با ذهنم و رژیمم خودم را خوب کنم و توی دلم خوش خوشانم می شود که اینبار هم توانستم و هر بار انگار زندگی برگه دیگری رو می کند برایم که ببینن با این چه می کنی.
این شد که از بازپخش کارهای که برای بهبودم انجام داده ام و به هدفم رسیده ام دست بر داشتم و دفترش را بستم.
من در آغاز هر سال برای خودم چند هدف می نویسم که انجام بدهم و امسال میخواهم بیشتر دوست داشته باشم و مهربانتر باشم. تنها به خوبان و مهربانان نگاه کنم و دنبالشان کنم. در پی بدگویی نباشم و داوری و پیش داوری هم نکنم. ٣۶۵ روز یوگا، ٣۶۵ روز سپاسگزاری، ٣۶۵ روز پرانیک، ٣۶۵ روز ای اف تی، ٣۶۵ روز مدیتیشن هم در لیستم هست.
به امید خدا
ایوا جان امکانش هست بگی چه بیماری هایی وچطور درمانشون کردی؟واین آخری کروناست؟
نه کرونا نبوده؛ می نویسم درباره آنها
سلامتی روزیت
چقدر خوبه که در این دنیا شمایانی با این ذهن زیبا زندگی می کنید .
پایدار باشید .
تلاش می کنم خانم نازنین
ایوا جان تنتون سلامت و امیدوارم از کسالت بدور باشین… خونه و چیدمان جدید هم مبارک باشه
زنده باشی گلم
یعنی به این بیمارهای به چشم یک چالش نگاه میکنی و ناخود آگاه اونها رو به زندگیت دعوت میکنی؟ آیا راهی هست که این زنجیره رو قطع کرد؟
مبارک باشه تغییرات خونه و امیدوارم که به هدفهای سال جدیدت برسی
نه ترانه جان به خودم می بالم که توانستم از پس آنها بر بیام. به توانایی که ذهنم دارد می بالم خوب بگو این همه چیز توی زندکی به دست آوردی با ذهنت چرا روی بیماری آخه
راهش اینه ما که تخها و تنها و تنها روی خوبی و تندرستی و حال خوب مانور داد والا
امیدوارم همه به هدفهاشون به آسانی برسند
سلام ایوای عزیز
سال نو مبارک
خانه نو شده مبارک
میشه اگر امکانش هست در ارتباط با بازی ذهنی که موجب خوب شدن میشه بیشتر برام توضیح بدین؟
منم چند ساله درگیر یه مسیله در بدنم هستم که دکتر رفتن های مکرر افاقه نکرده
سلام لادن جان
به آن چیزی فکر کن که میخواهی، به بهتر شدن. هرجا که عقل استدلالی آمد به میدان بشانش سر جاش.
الهی بلا تا همیشه از تو دور باشد
سال بهتری باشه ایوا جان
تندرستی و شادی، سرزندگی و نشاط جاری در تمام لحظه هات باشه
به امید خدا برای همه مردم دنیا
مهتاب جان برای شما هم همه چیز خوب باشد