یاد بگیریم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چاکرا های بدن

چاکراها در بدن مراکز انرژی هستند که پرانا یا انرژی  حیات را دریافت و گوارش و در بدن پخش میکنند.

چاکرا به معنای چرخ میبشد در زبان سانسکریت که با سرعت بالا میچرخند،  هر یک به شکل گلبرگ هستند و شبیه هم نیستند. 

 بدن داری ۷ چاکرای اصلیست و شمار زیادی چاکرای فرعی و کوچک دارد. 

هر چاکرا به یکسری از ارگانها رسیدگی میکند و هر ارگان خود دارای چاکراست. انباشت انرژی و یا کمبود  انرژی در بدن سبب پدیدار شدن بیماریها میشود. روشهای پاکسازی چاکراها روشهایست که نیاز  با آموختن و یادگیری دارند و کار هر کسی نیست چون  بدون آموزش بیشتر به بدن آسیب میرسد تا بیماری بهبود پیدا کند. 

هر یک از چاکراها دارای یک رنگ هستند که همان رنگین کمان است از بنفش تا قرمز و با همین رنگها میشود کار درمانی انجام داد باز هم یادمان باشد که این کار به دست  دانش آموختگان انجام میشود.

در درمان بیماریها پاکسازی چاکراها  بسیار مهمتر از انرژی دادن به چاکراست،  ۸۰ درصد پاکسازیت و بیست درصد انرژی دادن. 

انرژی حیات یا پرانا را از سه راه میتوانین دریافت کنیم،  زمین و نور خورشید و هوا پس در طبیعت بودن به ما کمک میکند که انرژی حیاتی یا پرانا را دریافت کنیم به آسانی. 

سجده کردن یکی از بهترین راه‌های دریافت پراناست،  سجده روی چمن یا خاک نه سجده در طبقه هشتم،  تنها روی خاک یا چمن. اگر نمیتوانید سجده کنید تنها کفش‌های آن  را بکنید و جورابهایتان را دربیاورید و کف پاهایتان راروی چمن،  شن یا خاک بگذارید تا بتوانید انرژی بگیرید و شارژ شوید. زمانی را در طبیعت بگذرانید برای دریافت انرژی.

نور خورشید و هوای پاک نیز پراز پراناست 

هرموجود زنده ای داری چاکراست حتی گیاهان هم دارای چاکرا هستند. 

برای تتدرستی  و خوب ماندنتان  از آدمها و محیطهای سمی دوری کنید تا کمتر آسیب ببینید. یک نمونه از آسیب به چاکراها کسی به شما توهین میکند یا حرف بدی میزند،  دستتان میاندازد،  در جا شما حس میکنید چیزی در بالای شکمتان زیرجناق سینه و بالای ناف مچاله میشود این چاکرای خورشیدی شماست که دچار تنش میشود و آلوده میگردد. چاکرای خورشیدی شما با کبد،  معده،  روده، کیسه صفرا و حس وواحساس شما،  عزت نفس،  فوبیا،  عدم امنیت،  مشکلات گوارشی،  دیابت در ارتباط است. هرگونه اختلال در این چاکرا سبب بیماری میشود. 

هر یک از چاکراهای ما با یکسری  از ارگانها در ارتباطند و انرژی را به آنها می‌رسانند،  انرژی میتواند پاک باشد یا آلوده.

امیدوارم این پست کمکی به شما بکند و گامی باشد برای یادگیری یشتر. 


پاکسازی هاله

صبح زود ایشان بیدار شد که برود و من هم بیدار شدم؛  همچنان توی تخت  بودم و ایشان رفت. نشستم پست دیروز را نوشتم. کمی ایمیل نگاری کردم،  کتاب خواندم و تا ۱۱  توی تخت ماندم. 

چند لیوان آب خوردم 

هوا سرد بود امروز هم،  غذای فرشته را گرم کردم  و صورتم را یک پیلینگ زدم و داشتم میرفتم دوش بگیرم که یادم آمد غذای فرشته روی گاز هست. غذایش را دادم و دوش گرفتم. یک لیوان آب هویج خوردم و برنامه  دوست داشتنیم را تماشا کردم و صورتم را ماساژ دادم و کمی هم کتاب خواندم.

نصف پاپایا را خوردم. آشپزخانه را سامان دادم و به پرنده هایم دانه دادم. یک چای سبز درست کردم و یک موز خوردم و رفتم نشستم برای ایشان چند تا کار آماده کردم و فرستادم رفت. به گوشه دنجم پناه بردم و ۴ تا هلو  خوردم و کتاب خواندم. مدیتیشن کردم و خوابم برد. به ایشان پیام دادم شام چه میخورد که پاسخ نداد. 

سوپ به آن بیمزگی داریم خوب بخورد! به مادر ایشان پیام داده بودم که پاسخم را داده  بود و دوستی که تولدش بود برایش پیام  فرستادم. 

در این بین کمی مویز و توت خوردم. امروز روز کتاب خوانی بود. ساعت ۵ آمدم پایین و چای دم کردم و ایشان کمی پس از ۵ رسید. میوه  شستم و برای شامش دمپختک باقالی درست کردم چه خوشبو و خوش آب و رنگ! گرسنه بودم و سه تا خرما خوردم با ارده و ساعت ۷ فرشته کوچولو را بردم بیرون، به پرنده هایم غذا دادم و  تا ۷.۵ برگشتیم خانه. نصف یک کاهو را ریز کردم و شستم با یک خیار و کوجه گیلاسی و زیتون و گردوی خیس کرده شد شام خودم. دوتا تخم مرغ با روغن حیوانی هم برای ایشان درست کردم و ساعت ۸ بود که شاممان را خوردیم و تا آشپزخانه را سامان بدهم شده بود ۸.۴۵ دقیقه. یک لیوان آبجوش برای خودم ریختم و کمی میوه هم خوردم. 

روز دوم هم گذشت  و بد نبود. میخواستم ممنوعه را تماشا کنیم که ایشان گفت باشد زمان دیگر چون روی مقاله داشت کار میکرد. 

من هم تا جا داشت اینستا گردی کردم. دو تا وبینار نام نویسی کردم.

فردا ظهر باید بروم یوگا و خانه ام را هم تمیز کنم، آرایشگاهم بروم.  ایشان هم  که زود میاید! 


بازسازی هاله 

هاله اگر آسیب ببیند میتواند سبب آسیب های روحی و جسمی بشود. برای دوباره توان بخشیدن به هاله راههای زیر  متوانند یاری کننده باشند. 

۱.نیایش،  نماز،  سجده و مدیتیشن

۲.دوست داشتن خود،  خوب گفتن درباره خود

۳ ً بودن در کنار انسانهای تندرست،  کودکان  و حیوانات

۴. ورزش،  پیادروی در طبیعت

۵. رژیم غذایی خوب که بیشتر روینده باشند. 

۶. دید مثبت و دوری از بدبینی 

۷. مهربانی بی چشمداشت با ذره ذره هستی 

۸. آواز خواندن،  رقصیدن و لبخند بر لب داشتن

۹. راستگویی 

۱۰. ارج نهادن به خود و دیگران

۱۱. ستایش زیبایی در هرکجا که میبینید

۱۲. سپاسگزاری

۱۳. زندگی در دم

۱۴. آگاهی از بودن هوشمندی الهی در بدن( از رگ گردن نزدیکتر) 

۱۵. درست نفس کشیدن

۱۶. بخشیدن 

۱۷. دوری از بدخواهی، حسادت  و نفرین دیگران

۱۸. نور خورشید 

اگر در جایی بودید که بار منفی زیا د بوده و شما آنرا حس میکنید زمانی که به خانه برگشتید یکی دو فنجان نمک به همراه مریم گلی یا گلسرخ توی ظرفی بریزید و زیر دوش روی سرتان بریزید تا بار منفی از هاله تان پاک شود و برود. 

چیزی را سوزاندن و دود کردن که از گذشته های دور در فرهنگمان  بوده است. اینها برگهای مریم گلی را دود میکنند و ما همان اسفند خودمان را. در فنگ‌شوی هم برای پاکسازی خانه اینکاررا میکنند.

فیروزه ای با خود داشته باشید. 

میوه و سبزیجات رنگارنگ بخورید،  بنفش،  نیلی،  آبی،  سبز،  زرد،  نارنجی  و قرمز.

سجده کنید روی زمین یا اگر دوست ندارید تنها بایستید و کف پایتان برهنه باشد. 

دعا،  مانترا یا هر چیزی که به شما آرامش میدهد را زیر لب بگویید.

چشمانتان راببندید و چند دم و بازدم داشته باشید. یک نور درخشان  ببینید که دور شمارا میگیرد و شما را از درون درخشان میکند و دور تا دور بدنتان را هم همینجور. 

خودتان را پراز نور ببینید که همه جا همراه شماست.


همه اینهایی که نوشتم برگردان از انگلیسی به فارسیت. ببینید تا چه  اندازه اینها را در فرهنگ خودمان و دستورات خدا داریم. 

فراموش نکینم کسی که به ما  بد میکند کارمای خودش را خواهد داشت وپاسخ ما به آن بدی کارمای خودماست. 


برای کاشت هوشمندانه کار کنیم تا برداشتمان خوب باشد. 


خدایا سپاسگزارم که  کشتزار زندگیم  را نور بخشیدی. 

الهی کشتزار زندگیتان پر باشد از نیکی و خوبی و مهربانی. 




پله پله تا آرامش

روزتان خوش،  

این پست بلند بالاست از خام گیاهخواری داریم تا مدیتیشن و روزانه نویسی و انتخابات. 


من چند تا پست یادم هست که بنویسم،  یکی درباره مدیتیشن و هیپنوتیزم که لادن عزیز پرسیده بود. 

دیگری درباره بازسازی هاله بدن و دیگری  که مری عزیز یادم آورد برای ارتعاشات هست و دوست دیگری درباره خام گیاه خواری پرسیده بود که گفتم پس از پایان دوره سپاسگزاری مینویسم که چه میکنم  که از امروز مینویسم. 

امروز نخستین روز چله خام  گیاهخواری من بود. 

 ایشان دوباره صبح زود بیدار شد و ما هم بیدار شدیم. کمی بهتر شده بود و دوش گرفت و گرم پوشید. توی تخت دراز کشیده بودم  و پشتش به من بود و رو به آیینه میز توالت بود. داشتم نگاهش میکردم،  آدم خوبیست،  خوشنام است،  اعتباردارد پیش مردم،  همه به او اعتماد دارند ،  به درستکاریش، همه حرفش را قبول دارند. کاریست،  باسواد است،  کوشا و پویاست،  از ۷ سالگیش تا همین الان درس خوانده،  دست و دلباز است،  همیشه آراسته و مرتب و تمیز است . جدی و مدیر است در کارش. ( حالم خوب بوده خوبیهاشو میدیدم،  دور از شوخی چندیست بیشتر روی خوبیهایش انرژی میگذارم). 

هرچند  ایشان  خشم نهفته دارد و منفی گراست که به دیگران نشان نمیدهد! روی هم رفته خوش درخشیده و خوب درآمده از آن خانه ای که تنها سیرشان میکرده اند و با آن کلکسیون بیماری های روحی ارثی که داشتند.


از توی آیینه نگاهم میکند و میگوید حزب کار گر هم یک چیزی پنهان کرده بود که رو کرده پیش از انتخابات  که برای پرداخت هزینه یک پروژه بزرگ مالیات را بیشتر میکنند. خوب برای صاحبان بیزینس مالیات همیشه بالاست و این مالیاتها بخشیش به اینهایی میرسد که راست راست میگردند و کار نمیکنند! بااین  همه ما به کارگر رای دادیم با اینکه گدا پرورست،  تنها برای بهبود حال پناهندگان بلاتکلیف. 

مدییتشن کردم،  وبلاگ  خواندم، با فرشته  تو بغل هم خرخر کردیم. ویدیو تماشا کردم،  ایده گرفتم. ویدیوهای رندام که میایند در  یوتیوب،  یکی بود درباره  خانه زنی که ۲۹ سال بود تمیز نشده بود. یکی از این قصرهای انگلیسی بود که تنها دوبارفرشش جارو شده بود و زنی مانند ماجی پیر در آن زندگی  میکرد!! 

ساعت ۱۰ بلند شدم و دوش گرفتم و دو تا  لیوان آب خوردم. یک خوشه انگور خوردم پس از آن. هویجها را آب گرفتم و همینطور کرفس و سیب. ۴ تا آناناس را برش زدم و توی ظرف دردار گذاشتم توی یخچال که همینجوری بخورم. اسفناج شستم آشپزخانه را پاکسازی کردم و سه سری هم ماشین راروشن کردم  و توی خانه پهن کردم چون باران میامد. برای پرندهها غذا ریختم و کمی تی وی  تماشاکردم و یک قوری کوچک دمنوش سیب و دارچین درست کردم و خوردم. 

ویدیویی از اکارت توله و اپرا تماشا کردم و اتو کاری کردم. 

رفتم سراغ لپتاپم که فایل هایش را راست و ریست کنم،  تا ۳.۵ گرفتار بودم و انجام شد. سیم کارتم را اکتیو  کردم و هنوز شماره اش را ندارم! 

 یک موز خوردم برای ناهارم و کمی بادام.

کمی دل و سنگدان  داشتم که گذاشتم  بپزد برای ایشان سوپ درست کنم. برای خودم یک استکان توت و  مویز ریختم توی ظرفی تا بخورم جای هله  و هوله. 

چای دم کردم، ایشان آمد و بهتر بود. برای پرنده ها غذا ریختم و سروصداشون بالا گرفته بود. دوتا خرما با کمی ارده خوردم و با فرشته لباس گرم  پوشیدیم و رفتیم بیرون. یکباره خورشید درآمد و از لابلای درختان ما را گرم میکرد. آفتاب پس از باران و بوی اکالیپتوسها عصرم را دلنشین و زیبا کرده بود. خدایا سپاسگزارم که این ساعت در اینجا بودم و زیباییهایت را برایم ردیف کردی. زیبایی تنها با دیدن نیست  زیبایی را باید به درون بکشیم و در تک تک یاخته هایمان جا بدهیم. خدایا سپاسگزارم.  

توی راه به مادرم زنگ  زدم که نبود. زمانی که برگشتم کمی نودل و رب به سوپ زدم و یک سوپ بیمزه برای ایشان درست کردم!!! برای خودم دوتا خیار و کمی سالاد میکس و چندتا گوجه گیلاسی و دوتا خیار خرد کردم و شد شامم. ایشان هم بینیش را بالا میکشید و انتخابات را دنبال میکرد.

 

انتخابات همه جای دنیا یکجور است،  نماینده سوسیس باربیکیو میکرد و میداد دست مردم. پشت ساندیس و سوسیس یک هدف هست و آن شیره مالیدن بر سر مردمه،  تنها برتری انتخابات اینور با آنور این است که نماینده حکم خدایی ندارد که نشود برش داشت. 

هروقت خوب  کار نکرد خود حزب نخست وزیر را بر میدارد و رادیو و تلویزیون و روزنامه ها هم رسوا میکنند. 

برای ما با سریش به صندلی چسبیده اند و اگر حرفی بزنی پایه های  لق و تق نظام پوسیده فرو میریزند و تازه  تو محارب با خدا و اسلامی. مانند  کلیسا درزمان رنسانسه داستان ما. 

 

داشتم شام میکشیدم که مادرم زنگ زد و نتوانستم حرف بزنم. آشپزخانه را ترو تمیز کردم و یک لیوان بزرگ دمنوش گلسرخ درست کردم.رفتم توی نشیمن  دیگری،  شمعی روشن کردم و یک پتو روی پاهایم کشیدم و هدفونم را زدم و یک موسیقی آرام گوش دادم. کمی بادام شور هم خوردم .  جایی که دیده بودم را دوباره چک کردم تنها یکیش ساختمانش خوب بود؛   هر چند جایش خوب نبود و خلوت بود! 

شب هم درها را چک کردم و شمع اتاق خواب را روشن کردم و زیر پتویم خزیدم و خوابیدم. 


آنچه که برای خام  گیاه خواری انجام باید بدهم اینجوریست  که روزم  را با آب و چند قطره لیمو آغاز میکنم بین ۲-۴ تا لیوان. از صبح تا ظهر میوه های آبدار فصلی میخورم برای سم زدایی. هر یک ساعت یکبار از یکجور میوه میخورم. برای نمونه هلو میخورم چندتا و یک ساعت دیگر هندوانه میخورم. (اگر گرسنه شدم) چون زمان هضم اینها با هم یکی نیست. درهم خواری نباید باشد. من بیشتر آبمیوه میخوردم حالا میخواهم خود میوه  رابخورم که فابیرش را هم بخورم. 

تا ظهر میوه های آبدار میخورم و پس از ساعت ۱ تا ساعت ۶-۶.۵ برای ناهار میوه هایی  مانند موز و سیب میخورم و پس از آن کمی خشکبار و میوه های خشک مانند مویز و توت،  انجیر و خرما چون بدن به قند نیاز دارد. شام هم سالاد میخورم یا اگر بشود سبزیجات بخار پز شده زیر دمای ۴۰ درجه ( همان سالاد بهتره) گاهی روی سالادم کردو و بادام و شاهدانه و کنجد میریزم. دوساعت پیش از خواب چیزی نمیخورم. 

برای دمنوش درست کردن هم که با هرآنچه دارم درست میکنم نه دمنوش کیسه ای،  آب جوشیده که به جوش رسید کمی میگذارم بماند و دمایش پایین که آمد دمنوش را درست میکنم. 

چیزی که خودم تازه یاد گرفتم این است که زمینی و درختی را نباید با هم خورد. من خودم کرفس و سیب آب گرفتم اینجور نباید باشد. 

قهوه،  چای سیاه،  الکل،  سیگار در خام گیاهخواری نیست. حتی برخی چای سبز را هم از برنامه برداشته اند. خشکبار باید در آب ۲۴ ساعت خیس بخورند و پس از آن بخورید. 

من برای خودم گل سرخ یا زعفران و به بیشتر درست میکنم یا آبجوش  میخورم. 

حالا هرروز  مینویسم چی میخورم و برنامه من برای بیماری ام اس خفته هست. چون زیاد خشکبار چرب نباید بخورم یا آواکادو ولی روزانه زیتون و انجیر باید بخورم ولی اگر کسی بدحال باشد تا یکماه نخست هیچ چیز چربی در برنامه اش نباید باشد. 

برنامه کسی که دیابت دارد یا خدای نکرده سرطان هم جور دیگریست. 

اگر  دوست داشتید به وب سایت خانم دکتر زرین آذر سر بزنید،  من کتاب آرشاویر آوانسیان را دانلود کرده ام که بخوانم. 


این را یک سال پیش نوشتم و دوباره بازنویسیش کردم. این ساده ترین راه مدیتیشن است. 

انجام مدیتیشن برای آرامش فکر و ذهن میباشد چون نزدیک به ۶۰۰۰ فکردر روز از ذهن ما می‌گذرند که خیلی از آنها تکراری هستند و بیفایده و حتی بسیار خطرناک. 

در مدیتیشن ذهن مانند یک میمون بازیگوش بالا و پایین میپرد؛  بارهای اول خواهید دید که ذهن چطور ازاین سو به آنسو میدود و به شما را به جاهای دیگر میبرد. 

من خودم پیشترها وقتی چشمم را میبستم هزارن تصویر مانند فیلم تند از جلوی چشمم رد میشدند. آدمهایی که ندیده بودم،  جاهایی که نرفته بودم ،  حوادث و خیابان‌ها،  دریاها شهرها،  آدمها و.... تند و پشت سرهم می‌آمدند و میرفتند. 

اینروزها همچین چیزی را ندارم  و ذهنم آرام است. آرامش از درون به بیرون است؛  شما زمانی که از درون آرامید خواهید دید این آرامش به همه  زندگیتان پرتو افکنی میکند. همه جا آرامش دارید؛  و کسانی که در کنار شما قرار میگیرند هم آرام میگیرند،  به گونه ای مانند خنده  و مهربانی مسریست. 

زمانی که روا ن آرام باشد جسم هم آرام میگیرد. مدیتیشن برای از بین بردن نگرانی و استرس  و خستگی کمک بسیاری میکند همینطور برای درمان بیماریها و ذهن شما هدفمند و برنامه ریز میشود چون افکار مزاحم دیگر نیستند یا کمرنگ هستند. 

مدیتیشن گونه های زیادی دارد؛  برای آغازبهتر است ساده ترین را به کار بگیریم و با زمان کوتاه. 

۱. یک جای آرام پیدا کنید و به حالت نشسته چهار زانو  یا خوابیده یا حتی روی صندلی  هر جور که راحتید. 

اگر روی صندلی مینشینید بدون کفش باشید و کف پاهایتان راروی زمین یا خاک یا چمن بگذارید. 

در طبیعت و جاهای  بکر بهتر انرژی دریافت میکنید؛ پس هرجا چمن بود یا درخت  و دریا و باغ و طبیعت بود کفشهاتون را بکنید و ۵ دقیقه 

مدیتیشن کنید. اینکه مردم چی فکر میکنند را بگذارید کنار! 

من  بیشتر  خوابیده انجام میدهم چون کمرم باید ساپورت داشته باشدولی در پارک یا جنگل نشسته. 

کف دستانتان رو به بالا آسمان باشد. 

شما باید راحت باشید پس دستهاتان را آزاد بگذارید. 

لباس آزاد بپوشید کمربند،  ساعت،  زنجیر هیچ چیزی سر برتان نباشد. 

۲.اگر در جای شلوغی هستید و سر و صدای دور و برتان هست یک هدفون بگذارید و به صداهایی مانند باران،  پرندگان،  امواج دریا،  رودخانه گوش بدهید. صداهای طبیعت به شما آرامش میبخشد و آگاهی به شما سرازیر میکند. این یک پیشنهاد است. 

برخی موسیقی ریلکسیشن گوش میدهند که  بهتر است صدای باران و دریا و نسیم باشد چون برخی موسیقی ها پیام پنهان دارند. میدانیم که موسیقی خداوند هیچ پیامی از پلیدی ندارد. 


۳. چشمهاتون را ببندید. 


۴. با ۴ شماره دم از راه بینی و ۲ شماره نگه دارید و با ۶ شماره بازدم از راه دهان. 

تلاش کنید دم شکمی داشته باشید تا سینه مانند نظامیان. چون میزان بیشتری هوا در ریه های شما جا میگیرد. شما باید مانند بچه ها و نوزادان نفس بکشید؛  نگاه کنید ببینید نخودچی ها چطور شکمشان بالا و پایین میشود. آنها هنوز از منبع جدا نشدند و کار بلدترند فلفلی های عشق. 

دمتان را اینگونه ببینید که یک نور درخشان  مانند نور ماه است که به درون میکشید و بازدمتان گرم و سنگین است و همه نگرانیتان را بیرون میدهید از بدنتان. 

آن نور از بینی شما به تنتان میرود و هرکجا که میرسد آنجا را آرام میکند؛  از سرتان میرود پایین یک به یک به پایتان میرسد . آلودگی‌ها را باخودش برمیدارد و با باز دم از بدنتان بیرون میرود. 

دم از راه بینی و باز دم از راه دهان. 


۵. اگر افکار به ذهنتان بازگشتند نه غمگین  شوید و نه خشمناک؛  تنها به دم و بازدمتان  برگردید. 

تنها به دم و بازدم. بعد از چند بار به طور طبیعی نفس بکشید و همچنان به دم و بازدمتان فکر کنید. 

در ما  یک هوشمندی الهی هست که هوا را به درون میکشد و بیرون می‌دهد و ما هیچ  کنترلی بر تنفسمان نداریم. درست مانند یک کامپیوتر کار میکند برای خودش. میگویند که این کار مارا به آن هوشمندی الهی نزدیکتر می‌کند و برای همین آرامش پیدا میکنیم. 


۶.  پنج دقیقه مدیتیشن کنید و اگر شد روزی یکبار. 


۷. اگر خوابتان برد هیچ اشکالی ندارد و اکر دوست داشتید بخوابید هم ایرادی ندارد.


یادتان باشد شما باید احساس راحتی داشته باشید در مدیتیشن؛  قوانین سخت نباید حاکم باشند. 

اینهایی که من نوشتم  ابتدایی ترین در مدیتیشن است. 

من کم کم  ۳۰ دقیقه مدیتیشن میکنم و برخی زمانها بیشتر. 

برای هیپنوتیزم من آنهایی  که در یوتیوب هستند را انجام میدهم و خودم کاری نمیکنم. 


خدایا سپاسگزارم که میتوان اندکی به دیگران کمک کنم. 

از خدا میخواهم کمکهایش را به تو بسپارد که به دیگران برسانی. 

۲۸ روز سپاسگزاری-روز ۲۶

مانند هرروز ۱۰ تا از داشته هایمان را مینویسیم و در برابر هر یک از آنها مینویسیم که چرا برای  آنها سپاسگزاریم. 

یکی از کارهای نادرست یا یک لغزشی که در زندگی داشته ایم را برگزینید و ۱۰ موهبتی را که در پی آن داشته اید بنویسید. بنویسید که چه آموختید و  این آموزه های به شما چه کرده اند. چه چیز خوبی  به زندگیتان آورده اند. دستاورد های آن چه بوده  است. 

فراموش نکنیم پیش از خواب سپاسگزاری برای بهترین چیزی که امروز پیش  رویمان گذاشته شده است. 


درباره بستن هاله پرسیده بودید در ادامه مینویسم چون میتواند پرسش دیگران هم باشد که رویشان نمیشود رخ بنمایند! 

دیشب رعد و برق زد و نشان به آن نشان من تا ساعت ۳.۵ بیدار بودم و دنبال مغازه،  دفتر  و یک جایی میگشتم!! 

ایشان باید صبح زود  میرفت و ۷ بیدار شد،  برایش کوکو  سبزی و خیارشور و گوجه گذاشتم و اسموتی و کراسان هم دادم  بهش. ایشان رفت و من برگشتم توی تخت. مدیتیشن کردم  و خواندم و تماشا کردم. ساعت ۹.۱۰ بلند شدم و غذای فرشته را دادم و یک لیوان آب پرتقال خوردم  و رفتم یوگاتا ۱۰.۵ که برگشتم خانه. یک کاسه بزرگ هندوانه خوردم و کمی تی وی دیدم. ساعت ۱۱ آمدم بروم دوش بگیرم که دوستم( مانیک ) زنگ زد که اگر  هستم برویم بیرون که گفتم جایی باید بروم.دوش گرفتم و رفتم  کیکی خریدم و رفتم خانه خانم. ساعت ۱۲ و پنج دقیقه رسیدم تا ۱.۴۵ دقیقه بودم و با خانم حرف زدیم. خانه اش مانند دسته گل و پذیرایی گرمی  کرد از من.خدایا سپاسگزارم  برای آدمهای خوبی که سرراهم میگذاری. دست آخر یک ظرف زولبیای تازه برایم گذاشت. 

رفتم شاپینگ سنتر و دارویم  را گرفتم،  همینطور دوتا لیوان شیشه ای نی دار برای خودم و  ایشان. شیر و شیشه پاکن خریدم،  برای خودم یک لیوان آبمیوه تازه خریدم. سه تا شیشه هم خریدم برای چیزهایی مانند جو نیمکوب و گندم و اینها. ساعت ۴ خانه رسیدم و برای شام زرشک پلو با مرغ میخواستم درست کنم که کردم با یک سالاد بزرگ. 

ماشین ظرفشویی راروشن کردم و زولبیا خوردم. ساعت ۵.۵ فرشته را بردم بیرون پس از چند روز و نیم ساعتی راه رفتیم. چای دم کردم و برنج هم دم کردم و میوه روی میز گذاشتم. مرغها را سرخ کردم و سسش را درست کردم. ایشان سرماخورده آمد خانه و چای گرم خورد. سیبزمینی توی فر گذاشتم و زرشک را هم تفتی داد.

یک گل خریده بودم دیروز با گلدان آویزی که  کاشتمش برای پشت پنجره آن یکی آشپزخانه.خزه پای ارکیدهای ریختم و آبشان دادم. هوا خیس باران و آفتابی و خنک بود. 

۷.۵ شام خوردیم. خودم بیشتر سالاد خوردم و چندتا چیپس و یک قاشق برنج. 

فیلم دارکو ب را  تماشا کردیم. چقدر دلم سوخت برای آن زن،  برای همه زنهای  آن خانه، برای همه آدمهای گرفتار و بی خانه که در کپر زندگی  میکردند و برای همه بچههایی که در این زندگی ها میلولیدند. 

چه اندازه من خوشبخت بوده ام برای زندگیم،  جایی که به دنیا آمدم،  جایی که بزرگ شدم،  جایی که درس خوانده ام،  جایی که زندگی کرده ام،  جایی که دوست داشته شدم،  جایی که پشتیبان و پشت داشته ام،  جایی که حالا زندگی  میکنم و جوری که زندگی کرده ام و جوری که یاد گرفتم زندگی کنم. 

خدایا هزار بار سپاس برای تک تک ثانیه های زندگیم. برای زندگی  که به من دادی. 

موهبتهامون زیادند سپاسگزار باشیم. 

بلند شدم و سینک را تمیز کردم و ظرفها را توی ماشین گذاشتم. آبجوشی ریختم برای خودم و کمی با ایشان حرف زدیم. باران می‌ باریدو ناودانها پر سرو صدا شده بودند.

 ساعت ۱۱ خسته بودیم و خوابیدیم. 


روان آشام ها در جاهایی بدون آنکه بخواهند از انرژی دیگران بهره میگیرند و برخی می‌دانند و دام پهن می‌کنند برای دیگران. 

دور بدن فیزیکی ما  از ۷ هاله رنگارنگ پوشیده شده است   که روی هم  یک هاله را پدیدار میکنند. همان ۷ رنگ چاکراها ست  که همان رنگهای  رنگین  کمان هستند. بنفش،  نیلی، آبی،  سبز،  زرد،  نارنجی،  قرمز هستند. خدایا مهربان ما تو بی‌همتایی. 

توی نقاشی های قدیمی از قدیسها و پیامبران دیدیم که دور بدنشان یک هاله نورانیست این همان هاله  بدن است و همه دارای  آن هستند.هرچند برای همه پرنور و  درخشان نیست و برای بیشتر مردم شکسته و آسیب دیده است. بیماریهای،  افسردگی ها,،  روابط ناسالم، تغذیه بد،  بد کردن  به دیگران،  منفی بودن،  نگرانی،  ترس،  در فاز غم و غصه بودن،  وسایل الکترونیکی  مانند تی وی و کامپیوتر،  کار بیش از اندازه،  دوری از نیایش و دعا،  سرویس دادن بیش از اندازه به دیگران،  خود را دوست نداشتن،  انتقاد،  زیاده فکر کردن،  خشم،  دروغگویی،  با بدان نشستن،  جاهای پر رفت و آمد و توکل نداشتن، سرو کار داشتن  به آدمهای بیمار و افسرده و.......ها له بدن  را  شکننده تر می‌کنند. 

شما زمانی که با کسی به همدردی مینشینید و غصه بیش ازاندازه میخوریدو برای هزار سال پیش اشک میریزد یک ریسمان نامریی بین شماپدیدار میشود و آن فرد از شما به آسانی  انرژی میگیرد و شما به آسانی از دست می‌دهید و به آسانی انرژی مسموم دریافت میکنید. 

من خودم سالها پیش نمیدانستم و زمانی که به جاهای شلوغ میرفتم بیحال میشدم که دریافتم برخی بدون اینکه   بخواهند یا بدانند چون نیاز دارند از دیگران انرژی میگیرند حتی با گذر کردن از کنار دیگران. درست مانند جارو برقی انرژی را می‌کشند  و میروند. 

دسته دیگر هم هستند که با دیگران بازی میکنند،  در کنار شما مینشینند و بازی را جوری انجام میدهند که شما احساس گناه میکنید و همین سبب میشود انرژی شما  رابه راحتی بدزدند و انرژی آلوده خود را به شما بدهند.

 برخی هم با شما جوری رفتار میکنند که احساس ترحم برای آنها داشته‌باشید با گفتن و دوره کردن بدبختیهایشان یک به یک و بارها و بارها،  این هم راهیست برای روان آشامها.

پس از دیدار  یا گفتگو با این دسته آدمها شما دچار بیحالی،  سرگیجه،  دل به هم خوردگی،  بالا آوردن، خستگی و بی‌جانی میشوید. 

حالا می‌شود زیاد نوشت دراین باره،  سخن کوتاه اینکه چه باید کرد در برابر آنها. 

۱. دوری و مرز گذاشتن،  جایی که بازی آغاز شد دوری کنید.

۲. دم و نگهداشتن و بازدم ۴-۲-۶ 

۳. بستن هاله،  انگار دورتا دور بدنتان را یک نور نقره ای فرا گرفته است یا یک تخم مرغ بزرگ در پیش چشمتان  نمایان میشود و شما توی آن میروید.

۴. گاهی کنار گذاشتن آنها بهترین راه است.

دور داستان بدبختی مردم  نگردید، یکی بود میگفت سالها  پی وبلاگ زن دوم خواندن و حال و حس  زنان اول بود و همان به سرش آمد. 

همین دوست مانیک من برای یوگا  به او  دو سه بار گفتم که گفت  نه. کتاب و فیلم لویز را برایش فرستادم که هیچ نگفت دیده یا خوانده. من گامهایم را برداشتم و او دستم را نگرفت. زمانش نرسیده  پس تنها برایش دعا میکنم.

برای دوستان گرفتار دعا کنید،  دستی دراز کنید برای کمک تا خودشان را  پیدا کنند. اگر نکردند یا دستتان را نگرفتند هنوز زمان نجاتشان نشده و باید بیشتر بیاموزند از اینجا   تنها برایشان دعا کنید. 

نمی‌گویم از گرفتاری  مردم دوری کنید؛  تنها فراموش نکنید که هر کس به خودش باید کمک کند وشما تنها میتوانید آموزگار باشید و راهی نشان بدهید نه یک قهرمان و سوپر من.شما باید زیر پرو بال را بگیرید ولی نمیتوانید به جایشان  پرواز کنید. 

اگر با ۵ تا آدم  ورشکسته هرروز بنشینیدبه گپ و گفتگو؛ نفر ورشکسته ششمی خودتان هستید. 

<<هر چیز که در جستن آنی آنی>>

بدبختانه بیشتر مردم ما همیشه در پی بدبختی و گرفتاری هستند،  توی همین وبلاگ نویسی هر که از بدبختی مینویسد با او همفازی بیشتری دارند. گمان خودشان همدردیست ولی بیشتر در پی  اندازه گیری خوشبختیشان با پیمانه بدبختی دیگرانند. جایی که کسی از خوبیهای زندگیش بنویسد یا آنرا نشان  بدهد احساس غریبی میکنند و چون خودشان ندارند آنرا دروغ میدانند.


زندگی آدمهای توانا را بخوانید،  فردای روزی که دکتر به من گفت ام اس دارم نشستم و داستان آدمهایی  را که بهبود پیدا کرده بودند میخواندم. 

اگر همسرتان خیانت کرده خدای نکرده،  بگردید و زنان و مردانی که پس از این ماجرا در زندگیشان  درخشیدند پیدا کنید. 

اگر سرمایه ندارید،  اگر کار ندارید و پیدا نمیکنید بگردید داستان زندگی انسانهایی را بخوانید که درها برویشان بسته بود و در کاخی به رویشان باز شد و دارای کمپانی های بزرگ  شده اند. 

بگردید دور آدمهایی که در لنجزار روییدند و در زندگی خوش درخشیدند؛  فرصت طلب نباشید که پی آدمهای موفق بگردید  بلکه دانش آموز باشید و بیاموزید. 


خدایا سپاسگزارم  برای بودنت. 

الهی هیچگاه  پشتت خالی نباشد خواننده عزیز.