٢۵ شهریور

امروز آمدم بنویسم دوباره و از اینکه زمان زیادی نبودم و ببوسم روی ماه شماها  همگی بودید و از روزگار و زندگیم پرسیدید!

خیلی چیزها توی زندگیم پیش آمد؛  درمانی که ٧ ماه به درازا کشید و همه چیز به خوبی پیشرفت. خدایا سپاسگزارم.

راستش را بخواهید این دو سه سالی که گذشت انگار توی دفتر زندگی من نبوده،  انگار من تماشگر زندگی خودم بوده ام و جاهایی از این فیلم را دوباره بازبینی باید بکنم. 

دلم برا ینوشتن پر میزد و بارها پستهای نیمه کاره نوشتم!

دوست دارم دوباره از روزمرگی ها بنویسم که مینویسم! 

زندگی من و ایشان به فاز دیگری رسید من رشته این پیوند را روی زمین گذاشتم و دستهایم را به هم زده ام و تماشگرم و ایشان دست و پا میزند و همه تلاش خود را برای بهتر شدن می‌کند و از جان و دل مایه میگذارد و من تماشاگرم!! 

یکی از رفتارهای دیگری که از خودم نشان دادم این بود که آدمهای سمی را بوسیدم و کنار گذاشتم یا میگذارم. نه دشمنی و نه بیزاری تنها بای بای و روز خوش! 

کلاه خودم را گرفتم و پیش میروم! 

از سال پیش تا امروز؛  ما به خانه دیگری رفتیم و چند ماه درگیر بازسازی خانه بودیم! جوری که کارهایمان یکشنبه ای که گذشت به پایان رسید و همه چیز سر جای خود جا گرفت. 

ایشان به ایران رفت و من و فرشته کوچولو با هم خوش بودیم. من یک سفر پیش جاری دلشکسته رفتم و پس از چند سال همدیگر را دیدیم. همیشه برایش آرزوی روزهای بهتری را دارم.

برادر ایشان از صنمش پرده برداری کرد،  مادر ایشان خدا را شکر کرد که یکی از فرزندانش خوشبخت شده!!!

خواهر جانان کارها یش درست شد که بیاید اینجا و همزمان برای کار همسرش بروند سوئیس خوب سوئیس بهتر است یا استرالیا که سوئیس خیلی بهتر است و اینکه کارشان هم دارند و نیازی به دنبال کار گشتن ندارند و تازه به ایران نزدیکتر که بسیار هم خوب!

مادر ایشان بیمارشده؛  امیدوارم که این گام از زندگیش را به آسانی پشت سر بگذارد هرچند که خودش چیزی به یاد ندارد یا کمتر به یاد می‌آورد و دیگران نگرانش هستند. 

من در آفیس ایشان کار میکنم؛  دوستم که آنجا کار میگرد زیر آب من را در بیزنس همسرم میزد!! 

کار خودم را هم دارم هرچند که زیاد انرژی نگذاشتم برای کار خودم. دیروز اتاق کارم را کمی جا به جا کردم و هنوز خیلی کار دارم!  

توی یکسال گذشته من ١ ماه پیلاتز را رفته ام و چند بار یوگا و هیچ تکان دیگری به خودم ندادم. 

دو سه هفته پیش یک جراحی کوچک سرپایی داشتم که تا ٣ هفته درد کشیدم! 

چند نفری را سر جایشان نشانده ام و بسیار خوشنودم! 

هرآنچه بر سرم گذشت از من آدمی تواناتر ساخت! 

ایمان دارم به روزهای بهتر و  میبینم ایرانی را  با مردمی  آگاهتر و با فرهنگتر!


نظرات 2 + ارسال نظر
مهری یکشنبه 14 آبان 1402 ساعت 00:57

سلام و صد سلام به ایوا عزیز
امشب اینقدر دلم نوشته هات رو میخواست که با خودم گفتم پست جدید که در کار نیست حداقل پست های قدیمی رو بخونم که چشمم روشن شد دو تا پست جدید خیلی خوشحال شدم عزیزدلم برامون بیشتر بنویس حالت خوب باشه ایشالا صد تا ماچ بهت

سلام مهری جان، کمکمک مینویسم.

رهآ دوشنبه 27 شهریور 1402 ساعت 21:43 http://Ra-ha.blog.ir

سلام ایوا جان.
خوشحالم که دوباره می‌نویسی :)

تنت سلامت

سلام رها جان خودم هم خیلی خوشحالم چون با شما نازنینان زندگی ها کرده ام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد