کی من!؟


این چند هفته به خیر و خوشی بگذرد و مهمانی ها تمام شود. کریسمس بسیار خوب و زیباست و دلپذیر. خوراکیها هم که غوغا میکند.
امروز هم مهمانی بیزنس ایشان بود. غذا از بیرون سفارش داده شده بود که بر عکس تصور من بسیار هم زیاد و خوب بود. البته خریدهای جانبی و کادو ها روی دوش من بود و دیروز از صبح تا شب در حال خرید بودم. چند بار خانه آمدم و دوباره رفتم. حوالی ۹.۲۰ شام خوردیم. در آن روز گرم ۲ مدل غذا هم درست کردم برای شام.
یکی برای خودم و یکی برای ایشان.
به هر حال همه چیز مرتب بود برای امروز. من برای ساعت ۱ رفتم و میزها را جا به جا کردیم و لیوانها و بشقابها و تمام لوازم مرتب چیده شد و آبمیوه ها را از فریزر در آوردم. همه دور هم خوب و خوش بودیم و ایشان از همکاری همه تشکر کرد و در آخر هم گفت از همسر دوست داشتنیم تشکر میکنم به خاطر کمک ها و ساپورتش. عجیب بود برام چون من بیشتر وقتها در زندگی ایشان “این” بودم که سزاوار چیزی نبودم و چندان اهمیت نداشتم براش.
من امروز یک کادوی و یک کارت گرفتم که با خواندن کارت اشکم جاری شد البته از خانمی که کمکم میکند.
بعد هم تمیز ومرتب کردیم و آمدیم خانه. میخواهم کاری انجام ندهم و فقط روی کاناپه دراز بکشم و هوا بسی گرم است.

پ.ن. اشکهام میاد پایین, خدایا چه کنم تا یک کار مثبت انجام داده باشم. کمکم کن نیک باشم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد