کار و آبگوشت

بیدار شدم و صبحانه خلاصه ای خوردم, آبگوشت بار گذاشتم, دوش گرفتم و ۹.۴۵ دقیقه زدم بیرون. درست سر وقت رسیدم کلینیک. چند جلسه است که با یک تراپیست مهربان هستم و خودم هم راحتم. ساعت ۱۱ کآرم تمام شد و  سر راه یک نان سنگک خریدم با یک نان شیرمال، باوسواس نان شیرمال را جدا کردم، همونی را باید انتخاب میکردم که توش مو بود!!

از مارکت گوجه و فنل, کاهو, نعنا, تربچه, فلفل, نان زعتر و زردچوبه خریدم. از داروخانه داروم ,مسکن, قرص ماشین, رنگ مو و خمیر دندان و از سوپر مارکت هم برای مناسبت کاری ایشان آب معدنی و دستمال سفره خریدم و برگشتم خانه. آبگوشت که جا افتاده بود. ایمیلهام  را چک کردم دیدم که همکارم که قراربود هفته آینده با هم سفر بریم بیمار شده و نمیاد. خوب حالا هماهنگی باید انجام میشد و کسی را پیدا می کردیم که جاش رابگیره، به آن خانم  ایمیل زدم و توضیحات دادم. من سهم خودم را انجام دادم و بقیه را به همکارم سپردم. 

تا وقت کوبیدن گوشت کوبیده هم تلفن جواب دادم و ایمیل فرستادم که همه چیز مرتب سر جاش باشد.

وسایل را جمع و جور کردم , ناهار خوردیم با سبزی خوردن و شور و ترشی. با ایشان همه چیز را تمیز کردیم و جمع کردیم و ایشان حسابی خوابید. منم زل زل در   دیوار نگاه کردم و حالم زیاد خوب نبود.نزدیک ۵ چای دم کردم با خرما و کلو چه برای عصرانه و با  ایشان رفتیم پیاده روی، 

شب شام نان و پنیر خوردیم و من یک فیلم تماشا کردم و دیر خوابیدم.

امروز با دوستی حرف زدم و قرار شد یکروز ناهار خانوادگی بریم بیرون, حالا ایشان به ما وقت بدهد به امید خدا. 

ورزش نکردم. ابروهام  نیاز به رسیدگی دارد, موهام را باید مرتب کنم, پوستم خیلی خیلی خشک شده و همیشه باید کلی کرم و لوسین استفاده کنم. 

بلیت کنسرت هم گیرمان آمد و خواهیم رفت. 

خانه خیلی نامرتب و کثیف بود و فردا همه جا را باید تمیز کنم. بلنکتها را روی کاناپه رها کردم و مسواک زدم و رفتم بخوابم. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد