چهار شنبه رسیده و من خانه میمانم. هوا بد نیست. امروز روز خانه است؛ آب پر تقال گرفتم برای همه و گذاشتم تو یخچال. یخچال را تمیز میکنم. دوستمان رفته دنبال کارهاش و منم تنهام، از اون تنهاییها که نباید باشه؛ تنهایی های بد. ماسک صورتم را میزنم و دوش میگیرم کمی اودیو گوش میدهم، کمی مدیتیشن میکنم. پیاده روی میروم،
بادمجان بدون روغن سرخ میکنم و خورشت بادمجان با مرغ درست میکنم. یک بسته گوشت قلقلی بیرون گذاشتم برای فسنجان. گوشتها را تفت میدهم و گردو آسیاب میکنم. برنج خیس کردم و چای سبزی برای خودم دم میکنم.
هردو خورشت کم کم میجوشند تا جا بیافتند. با پدرم حرف زدم و همینطور با مادرم.
پشت کامپیوترم میشینم و فایل کاریمو پیدا نمیکنم! سرچ میکنم و سر جاشه! کمی کار میکنم و ایشان میرسد. دوستمان امشب نمیاید و ما تنها هستیم. فسنجان را گفتم امشب بخوریم و بادمجان و مرغ فردا شب؛ کمی پودر غوره میزنم و توی پیرکس میکشم و کنار میگذارم.
شام میخوریم و کمی فیلم ایشان میبیند.
امروز میتوانست بهتر باشد اگر من آدم درستتری بودم.
چهارشنبه زیبا با مانند باد بهاری گذشت.
پ.ن.سرزنش خویش