کریسمسانه

غروب استو  توی آلاچیق نشستم،  به صدای زنجرهها که یک نفس می خوانند گوش میدهم. کتابم را باز میکنم و یک لیوان آب خنک کنارم گذاشتم. هوا دم دار و ابری و گرم بود امروز و حالا نم نم باران میبارد. خانه تهی از هیاهو مهمانها شد و آخرین مهمان امروز صبح رفت. میوه و هندوانه با پنیر و کراکر روی میز چیدم  و چای هم دم کردم. ایشان خوابیده و مادرش هم در اتاقش استراحت میکند. پاهای خسته ام را بالا میگذارم. دلم آرامش میخواهد،  تنهایی و صدای پرندگان باغ. 

از شنبه شب مهمان داشتم تا امروز؛  یکشنبه برای ناهار مهمان ها بیشتر شدند. هوا هم گرم شده بود. 

بچهها میدودند و از کودکی شان لذت میبردند. 

ایشان  آهنگهای بند تنبانی پیدا کرده بود و گذاشته بود. بچه ها بی برنامه میان بازیشان ترکی می رقصیدند که بیشتر دست و پا بالا میانداختند و چشم از منصور و رقاصه هایش بر نمیداشتند. 

مادر ایشان نگران کبابها بود. پسرها بلند بلند حرف میزدند و فرشته کوچولو ازگرما بیحال زیرکولر خوابیده بود و من هم  در این بین دلم میخواست توی فریزر بنشینم که هم خنک بودو هم آرام.

ناهار خوردیم  و با بچه ها کلی عکس گرفتم وکادوهای کریسمسشان را دادم و یک بسته بادکنک دادم دستشون با یک حباب ساز که یک اتاق پر از بادکنک برای من باقی گذاشتند و حبابها در بعد از ظهر تابستانی در آسمان به هوا میرفتند. سرشان اساسی گرم شده بود. 

وقت رفتنشان بود و دلم میخواست شام هم میماندند که رفتند. ما هم مایو برداشتیم و رفتیم  ساحل و تنی به آب اقیانوس سپردیم و خنک به خانه برگشتیم،  

تا مادر ایشان نماز بخواند من خانه را تمیز کردم و ایشان و مهمان دیگر فیلم دیدند و آجیل خوردند و کسی شام نخورد. 

شب هیچکسی خوب نخوابید از گرما؛  ایشان کولر را خاموش کرد چون مادرش گفت و صبح عصبانی و بد قلق بود از بی خوابی. 

فردای کریسمس روز خریداست؛  سال پیش در یک همچین روزی حیوان خانگی بیگناه و بی دفاعم کشته شد و من و ایشان مقصر بودیم با تنها گذاشتنش. جلوی خانه دفنش کردیم  و یک درختچه هم کاشتیم. دوستت دارم حتی زمانی که نیستی و صدای شادیت هنوز توی گوشمه. دلم نمیخواهد بیرون برویم ولی میرویم. 

ایشان برای کاری میرود آفیس با مهمان و یکی دوساعت بعد باز میگردد. 

همه به مادر ایشان میگوییم که حراجها الکیست و کالاهای بنجل را می آورند و خوبها همان قیمت است. 

یک خستگی راه رفتن چند ساعته به تنمان میماند و چند ساک خرید که با همان قیمت هفته پیش خریداری  شده! ساعت ۴ بعد از ظهر است و ما به سوی خانه روانیم ناهار نخورده! مادر ایشان میگوید میرویم خانه و چند تکه جوجه از دیروز مانده پسرها میخورند و ما هم که سیریم! 

خوب منی که از صبح چند برش هندوانه و مویز و آب خوردم گرسنه هستم! دوباره پسرها حرف کجا بخوریم را میزدند و دوباره مادر ایشان میگفت ایوا بریم خانه و یک چیزی درست میکنیم و میخوریم که گفتم من خسته هستم و توان  سر پا ایستادن ندارم. فوری گفت من خستت نیستم! میدانم  اگربگویم  باشه تا برسیم خانه خواهد گفت تا شما یک چیزی درست می کنی من نمازم را میخوانم  تا قضا نشود! این منم که باید درست کنم. 

حرفی نزدم و پسرها تصمیم گرفتند همبرگر بگیرند و مهمان برای من پیتزا سبزیجات سفارش داد و مادرایشان هم گفت سیراست و از پیتزای من میخورد. 

باران میبارد! 

خانه رسیدیم و زود رفت نمازش را بخواند و ما هم ناهارمان را داشتیم میخوردیم که آمد و با هم تمام کردیم ناهار را و استراحت کردیم؛  لباسهای شسته شده و  تر شده از باران را در خانه پهن میکنم.

مهمان رفت ییرون برای کاری و وقتی بازگشت یک هدیه در دستش بود با یک کیک که گفت چون برای تولدت نیستم؛  خوب انتظار نداشتم. یک عطر با یک لوسین بدن و یک شاور ژل در یک بسته؛  عطری که من دوست دارم.  غروب رفتیم پیاده روی و برای شام مادر ایشان جوجه های دیروز را گرم کردو پسرها خوردند. من ماست خوردم و مادر ایشان چیزی نخورد. 

و امروز سه شنبه است؛  ایشان برای قرارداد فروش خانه ای بیرون میرود،  برای مهمان عدس پلو درست میکنم با چند برش کیک سیب و به خدا میسپاریمش.

مادر ایشان میخواهد اتاقش را تمیز کند و کمک من میکند و اتاق مهمان را تمیز میکند و هال  بالا را هم جارو میزند. من پایین را تمیز میکنم و خانه ام دسته گل است. برای ناهار خودمان هم عدس پلو درست میکنم،  خرما و کشمش سرخ میکنم و دوش میگیرم. 

عدس پلو با ماست و خیار و سبزی خوردن داریم. کمی استراحت میکنم ولی نمیخوابم. کتابم را میخوانم. یکی از مهمانهای یکشنبه گفته بود آخر هفته میاید و شب میماند و بدینسان تعطیلات من پر میشود! 

برای شام  سالاد پاستا با سس پستو و نان سیر درست کردم که خوردند و خوششان آمدهمگی. ایشان با مادرش پیاده روی میرود و من خانه تنها میمانم. 

پ.ن. خدایا هنگامه نمازبا انگشت روی میزت ضرب می گیری و دیر شد و زود شد در دفترت مینویسی؟  چرا انسانها تو را بی مقدار میپندارند؟  

پ.ن. تو ی گوشم کسی میگوید هرکسی از ظن خود شد یار من. 





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد