در پنجه رهدانم

جواب آزمایشهام آمده ولی وقت ندارم دکتر بروم!! 

فقط روزها خودم را میکشم اینسو و آنسو! حتی یک چرت بعد ازظهر ندارم یا ایشان به سراغم میاید یا مادرش و از خواب بیدارم میکنند. 

امروز برای ناهار آلبالو پلو با مرغ درست کردم و خودم هویج و لوبیا خوردم.دوسری ماشین را روشن کردم. پنجره آشپزخانه پشتی را باز گذاشتم و صدای آبنمای استخز همسایه منرا به ویلای کنار رودخانه مان میبرد. هوا دمدار و گرم هم یادآور شمال است. 

پادرد شدیدی دارم و باید کمتر بایستم؛  هر بار ایشان پیشنهاد بیرون رفتن میدهد مادرش رد میکند که خسته میشوی و با ایوا روز دیگر خواهیم رفت و ایشان از خدا خواسته است و انگار مادر من آمده! 

کارهایم انباشته شده و زمان کم میاورم. 

عصر خرید رفتیم با مادر ایشان و شیر، سبزی  خوردن، سیب زمینی  و یک هندوانه و اسپاگتی،  اسپری پاک کننده آشپزخانه، پودر کیک از سوپر و نان و گوشت آبگوشتی هم خریدم. پیرزنی جلوی نانوایی یک ظرف تمشک گرفت جلوم که میفروخت. ازش خریدم؛  من از دستفروشها هم خرید میکنم  چون اگرنیاز نداشت که یک کیف روی دوشش نمی انداخت  و دستفروشی نمیکرد. مادر ایشان تا دید گفت وااای چه گرون! 

تازگی ها زیاد میبینم ازاین آدمها و این نشان دهنده این است که اوضاع برخی زیاد مانند سالهای قبل خوب نیست! همه چیز گران شده اینجا هم. 

من ایران تو مترو هم خریدهای ریز ریز میکردم؛  از دستفروشهای تجریش هم خرید می کردم. همیشه میگفتم  برای من چیزی نمیشه ولی شاید به آن آدم کمکی باشه! 

اینروزها مقدار خرید سبزیجات و میوهها بیش از قبل است و خودم خوشحالم. 

با مادرم و شیرین عسل خواهرم حرف زدم. وقت دکتر برای یکشنبه گرفتم.

روزها طولانی کاری دارم در این هفته.


لباسهای شسته را تا میکردم؛  آیپدم روشن بود و دکلمه رندام گوش میدادم. با خدا درددل میکردم که این آمدم. 


جانا به غریبستان چندین به چه می مانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمی دانی یا نامه نمی خوانی
گر نامه نمی خوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمی دانی در پنجه ره دانی


پ.ن. در پنجه رهدانم 











نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد