خلوتم

امروز خانه بودم و ایشان هم خانه. صبح برای آزمایش خون رفتم و برگشتم و ایشان سرش به کارهای  خودش گرم بود. برای صبحانه  اسموتی انبه و تمشک با شیر سویا درست کردم و خوردم همراه با اوت میل و کمی سید. هسته سیبها را  میگیرم  و به برنامههای صبحگاهی تلویزیون نگاه میکنم. دخترک مدل از دوست پسر جدیدش حرف میزند و خانه ای که در نظر گرفته و چه قدر هم برای همه  مهمه که کجا هست! شاید برای دیگران  مهم باشه ولی برای من نه،  کنترل را بر میدارم و خاموش میکنم. آبمیوه گیری را روشن میکنم و سیب و هویج آب میگیرم. کرفسها را ساقه به ساقه پاک میکنم و آب هویج و کرفس میگیرم و توی شیشه های در بسته در یخچال میگذارم. روی ترازو میروم واااای ۶۵ را نشان میدهد!!!!

این برای من خیلیه و باید خودم را جمع کنم. 

مادر ایشان یک سفر برون مرزی دارد و چند هفته به گشت و گذار سرش گرمه این بهترین زمان  که بر گردم به زندگی سابقم. 

کاهو میشورم با کلم بروکلی و پیاز های خرد شده را در تابه بزر گ میریزم؛ و مرغها را  هم روی پیازها با حرارت کم! لباسشویی را دوسری روشن 

می کنم و ایشان همچنان کار دارد و پشت کامپیوتر است. دوش میگیرم و پماد م را میزنم. برنج دم میکنم. چند خرما و گردو میخورم! 

یک کاسه سالاد درست میکنم؛  کاهو،  خیار،  کدو سبز،  گوجه،  نخودفرنگی،  ذرت،  کدو حلوایی،  جوانه ماش و گندم به همراه گردو و ورقه های بادام! برای فردای ایشان هم سیبزمینی میپزم برای سالاد. به مرغها کدوسبز و گوجه اضافه میکنم و غذا را میکشم. ایشان اول یکران رغ توی صورتم میگیرد!! سالادم را میخورم با روغن زیتون! بد نبوده تا به حال! 

به استراحتم بیشتر اهمیت میدهم؛  در اتاق آفتابگیرم دراز میکشم و مدیتیشن میکنم و میخوابم.از خواب بیدار میشوم و کمی بادام میخورم با خرما و میوه هم میگذارم روی میز. چای دم میکنم  و کمی هندوانه و طالبی با انگور میخورم و گرسنگیم رفع میشود. ایشان هم بیدار شده و در حال باغبانیست،  روز آفتابی خنکی بود! لباسهای خشک شده را جمع میکنم و سبد را میگذارم در اتاق آفتابگیرم. ایشان چای میریزد و من تی وی تماشا میکنم؛  ایشان میزند اخبار که میروم پی کارم. پرم از غصه!

میرویم پیاده روی ۴۵ دقیقه و من ۱۵ دقیقه هم پیلاتز انجام میدهم! بعد درسهای زندکی گوش میدهم و لباسها را تا میکنم! 

دیروز به ایشان گفتم برای خرید بیزینس نیاز به وام دارم و برای وام هم یک گارانتی میخواهند مانند سند خانه  که گفت"خانه را گرو  بانک بگذارم که تو بیزینس بخری و ورشکست بشی و خونه را بگیرند ازمون" 

من هنوز نخریده ایشان من را ورشکست دید؛  اشتباه کردم بهش گفتم. سال پیش مامانم گفت ۱۰۰۰۰۰ دلار بهت میدهم برای شروع که آنزمان دلار ۲۳۰۰ -۴۰۰ بود ولی حالا گران شده اما میدونم مامان هنوزم میتونه بهم بده این پول را ولی انصاف نبود و نیست که بخواهم ازش بگیرم! 

وتازه دست کمک ۳ برابر من نیاز دارم! حالا خداز خزانه غیب میرساند و شک ندارم. 

شام  هندوانه میخورم  یک برش با دوبرش طالبی و وسایل فردا را آماده میکنم. ایشان هم هر آنچه از ظهر مانده میخورد! 

فردا روز کار است؛  خدارا سپاس،  سپاس و هزار بار سپاس.

نظرات 1 + ارسال نظر
nilooo-teh سه‌شنبه 5 بهمن 1395 ساعت 21:53 http://afson.2fh.co

سعادت و خوشبختی رو براتون آرزومندم...خوشحال میشم به منم سر بزنین نیومدی هم اشکال نداره بازم ممنون موفق باشی
6518

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد