خسته ام

خوابیدم تا ۹.۳۰ ولی هنوز خسته ام. صبحانه را رو به راه میکنم  و خودم هم یک برش نان با کمی پنیر و آبمیوه تازه میخورم. ایشان به سراغ باغبانی رفته و من هم قرمه سبزی برای ناهار درست کرده ام. 

ماشین را روشن میکنم و ویدیو تماشا میکنم"زنان موفق چگونه روزشان را آغاز میکنند" از آن لیست وبلاگ ۱۰ تایی من هرروز نه تا را بای دیفالت انجام میدادم بیشتر زمانها در چند سال گذشته. جالبه که اگر به ندای درونت گوش بدی خودش بهترین پیر و راهنماست. 

با ایشان تمیزکاری کردیم؛  و بیرون و شیشه ها تمیز شد.

کشوی میزکارم و پاتختیم را مرتب کردم؛  خاطره ها رفت توی سطل بازیافت! بیدرنک شوتشون کروم که نیمنگاهی زنده نکند یادی را،  

سمپاشی داشتیم امروز و ساعت ۱ که برنج را دم کردم و شمع را روشن میکنم و دوش میگیرم. یکسری لباس توی ماشین ریختم و ناهار خوردیم. 

صدای تی وی و ماشین و چمن زن همسایه آزاردهنده است؛  دوست دارم از هیاهو دور باشم. اما با صدای طبیعت جان میگیرم. هوا گرم شده دوباره اما سر و صدا شنا ی بچههای همسایه نیست. نزدیک ۳ چرت میزنم و مدیتیشن میکنم. یک پاکسازی هم انجام میدهم.

کسی برای MRI امسال بهم زنگ نزد و من هم زنگ نمیزنم. حالم خوب است. 

ایشان کردی را پر میکند و دوباره به حیاط میرود و آلاچیق را میشورد. کاش چای بیرون میخوردیم اما نشد. ساعت ۸ رفتیم پیادهروی دور دریاچه و فقط نیم ساعت راه رفتیم. 

نه ایشان جان داشت و نه من؛  برای شام هم  بورک پنیر و اسفناج داشتیم. 

توتمیزکاری کلی دستنوشته دوره ها که گذراندم و گواهی و مدرکهام بود. آوردمشون رو به امید خدا هفته ای دوبار تمرین کنم. 


خسته ام. 

نظرات 1 + ارسال نظر
یارا یکشنبه 10 بهمن 1395 ساعت 10:17 http://MORORROZ.BLOGFA.COM

خسته نباشی .

مرسی از شما❤️

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد