روزها میدوند

 یکشنبه دوش گرفتم و رفتم دکتر و  یک ساعتی کار داشتم.  آبمیوه تازه داشتم و با خودم بردم چون صبحانه نخورده بودم. یک آزمایش دیگه هم دادم. 

آزمایش خونم همه چیز خوب بود جز آهن و ویتامین B که خوب برای من کمبودش خطرناکه! 

فشار م پایین بود که برام خوبه. 

پریودهای نامنظم نوید یائسگی زودرس میدهد چون سطح هورمون پایین آمده که برای دارو و بیماری من کاملا طبیعیه و تنها اگر بخواهم تا دوسال میتوانم دارو بخورم نه بیشتر و این یعنی در میانه چهل سالگی باید استاپ کنم. حالا قراره فکر کنم که دارو بخورم یا نه! 

خشکی پوست بیش از اندازه که آنهم به سبب دارومه و موجب عفونت پوستی هم می شود و خوب سیستم ایمنی منرا در پایینترین سطح مقابله نگه میدارند و این عفونتها دیر خوب میشود. حالا دارو هم گرفتم برای این. عفونت رحم هم هست. 

روزی دو تا سه بار باید همه بدنم را روغن بزنم تا خشک نباشه. 

 سرراه آمدن خواستم نان تازه  بخرم که پشیمان شدم و برگشتم خانه؛  ایشان صبحانه را جمع نکرده بود و کمی میوه خوردم و دستی به سرروی خانه کشیدم. دوسری لباس توی ماشین ریختم و قرار شد برای کاری بریم بیرون و ناهار هم بیرون بخوریم. چند جا رفتیم برای چیزی که نیاز داشتیم و آخرش جایی که فکر نمیکردیم آنرا پیدا کردیم. من برای ناهار ساندویچ ویتنامی گرفتم که نونش مایه کرپ بود و ایشان همبرگر.چیزی هم پس دادم و برگشتیم خانه بعد از ظهر و استراحت کردم. رفتیم دور دریاچه پیادهروی؛  خرگوشی هراسان دیدم در دنیای بوق و ترمز.

برای شام جوجه کباب درست کردیم ! 

خودم را پاک کردم.

دوشنبه باید میرفتم سر کار و ایشان هم رفت آفیس تا ظهر؛  صبحانه اسموتی شاهتوت و موز درست کردم و مال خودم را با کنجد و پودر نارگیل و چیاسیدو تخم کتان تزیین کردم و خوردم. ناهار ایشان قرمه سبزی داشت و منم برای خودم سالاد درست کردم با میوه و آبمیوه و انجیر،  گردو و خرما. پتو ها را انداختم تو ماشینو بیرون پهن کردم. دوش گرفتم و ساعت ۹.۲۰ رفتم و کمی به ۱۰ رسیدم. کارم زیاد اما دوست داشتنیه و خیلی لذت میبرم. ۱۵ دقیقه رفتم پیاده روی وقت ناهار و برگشتم و سالادم را خوردم. 

از . اینکه موفقیت آدمها را میبینم خوشحال میشوم؛  مود رینگم همش بنفش بود رنگ الهی و رنگ خدا. 

خدایا سپاسگزارم.

ساعت ۴ آمدم بیرون و سر راه پیاز و شیر دورقم خریدم؛  از جایی دیگر پنیرو کمی کالباس مرغ برای ایشان خریدم اما یک چیزیادم رفت!! 

خرما!!

نان تازه بربری و تافتون گرم هم خریدم. اومدم خانه و تنم را با آب شستمو روغن زدم و یک چای ریختم با نان بربری تازه و پنیر. شکر هم توی چایم ریختم یا به یاد خانه مادربزگم  خدابیامرز! که چای شیرین میریخت برامون و ما با پنیر دانمارکی میخوردیم.  کنار سماور مینشستیم و استکان و نعلبکی را زیر آبجوش میگرفت اول و بعد با دقت چای میریخت و شکر. نان تازه و پنیر وکره و مربای خانگی؛  برای من کودک انگار سلف بهترین هتل دنیا بود. خانه کوچکش همیشه گرم بود.خدا رحمتت کند. 

نم نم باران بود و پتوها را آوردم داخل و با ایشان رفتیم پیاده روی ۴۵ دقیقه ای. با مادر ایشان حرف زدم. 

کمی سریال ایرانی حاجی و سردار دیدیم و شب برای ایشان کالباس گذاشتم و خورد. 

خبر کولبرها ناراحتم میکند؛ مردی را میبینم که به زمین خورده و یک پایش مصنوعیست با بار سنگین و فکر میکنم به حکومت عدل علی!!!

بیت المال و بنیاد مستضعفان و کمیته امداد و غزه که مانند اژدها یی گرسنه میبلعند!!! 

 سیل آنطرف؛ قربانیان پلاسکو این طرف؛  چه بلایی بود که  به این سرزمین نازل شد؟! 

خودم را پاک کردم. 

سه شنبه که امروز باشه تا ساعت ۹.۱۵ خوابیدم ووایشان تا ۱۰؛ خانه را باید تمییز میکردم که کردم . ناهار  داشتیم و دوتا پتو هم انداختم توی ماشین. هوا کم کم پاییزی میشود. تا ۱.۳۰ کارهایم تمام شد و دوش گرفتم. با دوستانم قرار بود بریم دریا که کنسل شد امروز؛  اما هفته آینده  برای ناهار دعوتشان کردم. فرشته کوچولوی دوستم آمد و با فرشته کوچولوی من تا جان داشتند بازی کردند. ناهار خوردیم؛  کمی مدیتیشن کردم  و خوابیدم. و وقتی بیدار شدم دلم شیرینی میخواست که دانمارکی درست کردم  و عالی شد. فقط رژیمی و کم شیرینی شد! کمی میوه و چای هم گذاشتم  و با ایشان خوردیم. باز دوباره دنباله سریال را دیدیم؛  برای شام املت درست کردم و برای فردای ایشان هم سالاد الویه.

خسته بودیم همه و پیاده روی نرفتیم. هوا خیلی خوب بود امروز.

کم کم مهیای نوروز باید شد.

پ.ن. فکر نمیکردم چاقو دسته خودش را ببره اما دیدیم که برید. 

پ.ن. نگر تا چه کاری همان بدروی 

ساختمان پلاسکو 

انفجار حرم امام رضا 


پ.ن.از یکشنبه تنم را با لیف و آب میشورم  و هفته ای یکبار کیسه میکشم؛  در جهت استفاده کمتر از مواد شیمیایی! 


نظرات 1 + ارسال نظر
یارا چهارشنبه 13 بهمن 1395 ساعت 08:18 http://mororroz.blogfa.com

سلام
چه ریزنوشت و باجزئیات !!
نوید یائسگی ؟؟ آخه چرا نوید ؟
من که اونقدر از تبعات منفی یائسگی شنیدم که ...
خودم چند سالی میشه که باهاش گلاویزم . به نظرم خیلی کلافه کنندس .

سلام
ریز مینویسم که از یادم نرود و خودم را به چالش میکشم.
هر چه پیش آید خوش آید.
من مشکلی نداشتم یک دفعه تمام شد!!!
این هم یک دوره است که باید واردش بشویم ولی خوب دکتر میگه خیلی زوده و حالا اگر بشود مدتی دارو استفاده کنم. فقط باید مشورت کنند که دارو با داروی خودم مشکل ایجاد نکند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد