پاکسازی

 درست همان کاری را انجام میدهم که توی کتاب گفته؛  سه بار در یک هفته پاکسازی را انجام بدهید و رها کنید و یک هفته صبر کنید تا نتیجه را ببینید. درست سر زمان؛  خدایا مرسی. حالا هر هفته باید یکی دوروز روی خودم کار کنم و پاکسازی کنم خودم را تا نجات پیدا کنم از دردهام. 

خدایا سپاس سپاس.

ده دقیقه به هشت بلند شدم و برای ایشان یک ساندویچ با شیر موز و توت فرنگی درست کردم همراه با انگور  و برای خودم هم اسموتی توتهای مختلف با پودر نارگیل و کنجد و دوتا شیشه کوچولو آب هندوانه که در یکیش بد قلقی میکرد از همان اول. کمی آجیل و انگور و آلو هم شد ناهارم. توی راه اسموتیم را  خوردم و هی آهنگ تکراری گوش دادم. ۹.۴۵ دقیقه رسیدم سر کار که خوب سیستم قابل دسترسی نبود تا ۱۱.۱۵. 

از بیکاری گفتم کیفم را مرتب کنم که دیدم آب هندوانه همه چیز را صفا داده و خودش را خالی کرده! حالا باید داخل کیفم را بشورم. 

توی آشپزخانه دور میز نشسته بودیم و از هر دری حرف میزدیم تا خبرمان کردند بیایید. 

تا ۱.۴۵ دقیقه یکسره کار کردم و برای ناهار رفتم کمی چرخ زدم و یک آب سبزیجات بزرگ هم خریدم و برگشتم تا ۴. هوا از دیروز هم گرمتر بود. 

۴ بستم همه چیز را و سر راه رفتم سوپر که نان و بیس پیتزا بخرم؛  دلدرد شدیدی داشتم دوباره برگشتم داخل ساختمان و رفتم دستشویی که خوب همین شد ترافیک کمتر شد. کمر درد و دلدرد داشتم. سرراه کمی پنیر و کالباس کمپوت آناناس و میگو  خریدم برای پیتزای شب. 

وسایل را جا به جا کردم و آشغالهارا جمع کردم و گفتم سطل ها را بیرون کذاشتم. توی سینک چندتا ظرف از صبح مونده بود تمیزکردمو چای دم کردم. 

کیک شکلاتی داشتیم و با ولع خوردم؛  باغ را آب دادم و اومدم داخل دیدم ایشان هم رسیده. مسکن خوردم چون توان حرکت نداشتم و خیلی درد داشتم،  ایشان برام چای ریخت که نشستم و کمی خوردم ولی حالم خوش نبود. ایشان با فرشته کوچولو رفت بیرون و من روی کاناپه دراز کشیده بودم. ایشان گفت غذا از بیرون میگیره. دوباره یک مسکن خوردم و احساس ضعف داشتم؛  پاهام جون نداشت. آنها زود برگشتند و بیس پیتزا را گذاشتم بیرون و رفتم جلوی در که ایشان داشت آبیاری میکرد. گفت چرا بلند شدی برو بخواب الان میرم شام میخرم. گفتم خودم درست میکنم که گفت با این حالت نمیخواهد. آمدم توی خانه و به خودم گفنم چه اصراریه خوب. بیس را گذاشتم  داخل فریزر و میگوها را هم. باز درد داشتم و تکان  نمی توانستم بخورم. حالت تهوع شدید داشتم. ایشان  رفت غذا بگیره تنها شدم روی  کاناپه  زدم  زیر گریه. یک غذا برای فرشته کوچولو درست کرده بودم و کمی هویح و لوبیا بهش افزودم. 

ایشان امد و غذا را گرفته بود و من به زود دوتا بشقاب گذاشتم؛  کمی خوردم و به فرشته  کوچولو غذا دادم.کمی از دردم کم شد.

ظرفها را توی ماشین گذاشتم و رقتم توی نشیمن دونفره دنجمون. هوا دم غروب خنک شده و پنجرها را باز کردم. از دور دستها صدای قور می آید و جیر جیرکها. 

کنارپنجره به ماه  سلام  میکنم؛  به قرص کامل ماه  و خودم را سزاوار همه چیزهای خوب میبینم.

پ.ن. پاکسازی 

نظرات 3 + ارسال نظر
یارا یکشنبه 24 بهمن 1395 ساعت 23:55 http://mororroz.blogfa.com

سلام چه جالب من هم یوگا کار می کنم البته اول راهم واز تابستان امسال شروع کردم .

سلام؛ خیلی خوبه.شاید سخت باشه اما براتون خیلی خوب هست.

یارا یکشنبه 24 بهمن 1395 ساعت 08:00 http://mororroz.blogfa.com

میشه منظورتون رو از پاکسازی بگین . پاکسازی پوست یاکبد یا...؟

عزیزم پاکسازی چاکراها منظورمه

miss_love جمعه 22 بهمن 1395 ساعت 15:42 http://eshgh70.tk/

برایتان موفقیت توام با سر بلندی آرزومندم
شما هم به من سر بزنید واقعا دست گلتون درد نکنه،تشکرررررررررر
9651

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد