دوستان

دوشنبه آخر شب به مامان دوستم پیام میدهم که با هم برویم مارکت و خرید گوشت چون من آخر هفته مهمان دارم که قبول میکنه و میاد. 

ایشان ۷.۳۰ میره و من هم کارهام را انجام میدهم و ساعت ۹.۳۰ میروم دنبالش. همه راه از شوهر  دوستم و اذیتهایی که میکنه برام میگه. تنها توی دلم برای  دوستم دعا میکنم  چون کمی مشکل جسمی دارد. سر راه از فروشگاهی نان و پنیر و زیتون و رب میخرم و به سوی فروشگاه بعدی میریم چون اینجا گوشت نداشت! از اونجا هم گوشت خورشتی میخرم با آلو و فلفل سیاه،  نعنا خشک و سوسیس میریم شاپینگ سنتر چون مامان دوستم خرید داشت. جلودری برای دوستم میخره و منم کمی میگردم همراهش. از فروشگاه ژاپنی ظرفها دردار میخرم برای بیسکوییت یا آجیل روی میز. تمام شاپینک سنتر را میرویم و مامان دوستم آنچه که میخواهد پیدا نمیکند. ناهار میخوریم که اینقدر تند بود جا زدیم. 

یا هم به مارکت میرویم و من خمیر پیتزا و انگور و گوجه،  کاهو و نعنا تازه و اسنو پیز میخرم برای سالاد و گندم برای پرنده ها،  پنکیک هلندی میخوریم و بر میگردیم. دوستم برای دکتر شوهرش رفته و پسرش را سر راه  از آفیس ایشان برمیداریم و میریم خانه. آنها را میرسانم و ساعت ۴ شده و من کارهام را انجام میدهم ولی گوشتها را نمیشورم. همه جیز را جا به جا میکنم. پیتزا را درست میکنم و چون خمیرش زیاد بود ۶ تا نان هات داگ هم از توش در میاد. چای دم میکنم. ایشان میرسد و من و فرشته کوچولو به خانه دوستم میرویم برای یک چای  و پسر دوستم هم با فرشته کوچولو بازی میکند. چای میخورم و بر میگردم. قرار شد فردا با دوستم و مامانش برویم بیرون برای خودمون و خرید خانه هم نکنیم تا ببینیم. 

شام پیتزا خوردیم و برای فردای ایشان ماند با سالاد و نان تازه که روش روغن زیتون ریختم. یادم آمد مرغ نخریدم! 

با پدر و مادرم حرف زدم. ایشان هم با آنها حرف زد. شب زود خوابیدیم. 

امروز ۸ بیدار شدم و دان پرندهها را ریختم. علفهای هرز را کندم. پنجرهای داخل را گرد گیری کردم و چای دم کردم و صبحانه را آماده کردم. ایشان  ساعت ۹ رفت سر کار. با هم صبحانه خوردیم  و با هم از در رفتیم بیرون. من رفتم پیاده روی دنبال دوستم و مامانش و با هم رفتیم. خیلی کوتاه بود و برگشتیم خانه اونها کمی نشستم و برگشتم خانه تا دوش بگیرم و برویم بیرون. دوسری لباس توی ماشین ریختم و ظرفها را توی ماشین گذاشتم. برای دوستم سبد حصیری گذاشتم چون لازم داشت و منم زیاد دارم با شمعدانهای کوچولو. 

از صبح وسط سرم گز گزمیکند!! 

۱۱.۴۵ بود رفتیم بیرون؛  قرار بود برای خودمان باشیم. رفتیم سوپر خرید برای دوست مشترکمان که از ایران سفارش داده بود تا مامان دوستم ببرد. دارو خریدند و من هم برای  ایشان پماد خریدم از داروخانه. سوپر هم خرید داشتند و منم پیاز  و خیارو پنیر و کره و کنسرو  لوبیا با انگور خریدم. ما همیشه کمبود انگور داریم! 

رفتیم  ناهار خوردیم کلی خاطره تعریف کردیم و خندیدیم و نچ نچ سر تکان دادیم به روزهای رفته و آنچه بر سرمان رفته. 

من جوراب اسپرت نداشتم و رفتم که بخرم. جلوی فروشگاه خانمی به دختر بچه ۳-۴ ساله ای که نزدیک بود  پخش زمین بشود کمک کرد و خانم دخترک را نگه داشت . مادر دختر با تندی به آن خانم پرید که به بچه من دست نزن.  

خوب از این پس اگر کودکی افتاد  یادمان باشد بگذاریم پهن زمین بماند  تا مادرش ناراحت نشود.  این هم درس امروز که کمک به برخی نیامده. پسر دوستم هر چی میبیند میخواهد  و مادرش هم دست به عصا خرج میکند چون درآمدی ندارند. کاش زودتر برقرار شوند.

من رفتم آرایشگاه برای ابروهام و آنها هم که عشق خرید و رفتند  تا مادر دوستم بقیه خریدهایش را انجام بدهد.  کارم تمام شد و رفتم دنبالشان و هنوز مادر دوستم در حال خرید بود. من هم  یک برس سر خریدم برای زلفها ی افشانم  که بین بلندی و کوتاهی مانده. 

من خاک میخواستم که فراموش کردم و سر راه مرغ هم خریدم  و همگی  خسته به خانه برگشتیم. 

گوشت (یادم رفته بود)و مرغها را شستم و خریدها را جا به جا کردم و چای دم کردم. لباسها را جمع کردم  و با فرشته کوچولو رفتیم پیاده  روی. 

هوا تاریک شده بود و ماه  توی آسمان بود. برگشتیم خانه،  سبزی پلو درست کردم  با تن ماهی و برای فرشته  هم  دو تا ران مرغ با سبزیجات پختم. گوشت و مرغ را بسته  بندی کردم. ایشان رسید و چای خوردیم و کمی تی وی دیدم،  لباسها را تا کردم و شام کمی خوردم و ایشان بیشتر خورد. زیتون و ترشی هم کذاشتم با سبزی خوردن. 

یادم باشد فردا ویتامین هام را بخورم. مادر ایشان هم زنگ زد و با ایشان حرف زد.

فردا باید خانه را تمییز کنم؛  همینطور آلاچیق را ایشان باید تمیز کند. جلوی در خانه هم که گل گرفته  باید تمیز شود.  


یکسری وسایل دارم که باید بدهم به کسی. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد