ایشان صبح زود میرود و برای ناهارش ساندویچ مرغ درست میکنم که ببرد با کراسان پنیری و شیر موزش. خودم هم مدیتیشن میکنم و خانه را گرگیری میکنم. به عزیزی در ایران ناغافل زنگ میزنم که خیلی خوشحال میشود. به نانوایی زنگ میزنم و نانهایم راسفارش میدهم. دستشویی ها را تمیز میکنم و با عزیز خداحافظی میکنم و دوش میگیرم و ساعت ۱۰.۳۰ از خانه بیرون میروم. نانها را میگیرم و به مارکت میروم، از مارکت فلفل دلمه (سبز و زرد)، کدو، خیار. گوجه، انگور، پرتقال خونی، سبزی، قارچ، بادمجان، کاهو ، فنل، کلم بروکلی، کلم بروسل، پیاز و ماهی و یک دسته گل نرگس. پنکیک برای خودم میخرم و به سوی فروشگاه ها میروم. از آنجا هم یک شیشه بزرگ خیارشور، گوشت چرخکرده، گردو، توت، بادام، مویز و ماست میخرم و از نانوایی دیگر هم نان لواش میخرم.پنیر هم میخواهم که این فروشگاه نداشت! جای دیگر میایستم و با گرفتن پنیر کارهای خریدم تمام میشود. به سوی خانه میروم، از شاپینگ سنتر نزدیک خانه نان تازه میخرم و از سوپر شیر برای آفیس ایشان، تخم مرغ و نخودفرنگی میخرم و بانک هم میروم و برمیگردم خانه.در ماشن را باز میکنم که خریدها را بگذارم، شیشه خیارشور قل میخورد و روی پایم میافتد و خرد میشود،
خریدها را سامان میدهم و نانها را برش میزنم خانه را جارو میکنم و طی میکشم. و با فرشته کوچولو ساعت ۴ میرویم پیاده روی، بی اندازه خسته ام!۴.۳۰ برمیگردیم خانه و من روی تخت یک مدیتیشن ۱۵ دقیقه ای میکنم که خوابم میبرد و پایان مدیتیشن بیدار میشوم. خستگیم رفته، چای دم میکنم و موهایم را سشوار میکشم. ایشان زنگ میزند که چیزی در آفیسشان نیاز دارند و از کجا باید بخرد!میگویم بیا خانه وقتی میخواهیم شام بخریم آنرا پیدا میکنیم که جواب میدهد نه خودم میگیرم،
سفره ای روی زمین پهن میکنم و سبزی ها را پاک میکنم و با فرشته کوچولو بازی هم میکنم. ایشان میاید و آنچه میخواسته پیدا نکرده است.
چای میریزد برایم و من با نان تازه و کره و مربا میخورم.
خستگیم که در میرود کباب تابه ای درست میکنم با سبزی خوردن و ماست و خیار. خودم بیشتر نان و ماست میخورم با گوجه و پیاز پخته شده.
همه چیز سر جای خود قرار میگیرد پس از شام و توی تی وی روم به تماشای شهرزاد مینشنیم و دیروقت میخوابیم.
پ.ن. دیالوگهایش حرف و درد امروز مردم است!معرکه ای که رضا کیانیان میگیرد و اشکهایی که برای انتقام در میاورد چه قدر آشناست برایم. جاهلهایی که نمیدانند برای چه میکشند و دشمنی میکنند ودر آخر خفه میشوند ودور انداخته میشوند و یک مراسم تدفین آنچنانی و کمک مالی به خانواده شان، دور نیست از ما!مال همین روزگارند!
پ.ن.روزهایتان سپید و دنیایتان سپید باشد.