پست گمشده


ساعت ۱۰.۴۵  دقیقه است و ایشان شامش را خورده و من هم چند برش هندوانه و خربزه خوردم؛  اشاره ای هم نمیکنم به اینکه ظرف پاستیل را خالی کردم. تنها آبیهاش مانده که دوست ندارم! 


هشت بیدار شدم و ایشان پیش از من بیدار شده بود و دوش میگرفت که برود سر کار. میوه هاش را نبرد و رفت؛  من هم برگشتم توی تخت تا ۱۰.۴۵ دقیقه. ۳ سری ماشین راروشن کردم و خانه را تمیز کردم؛  پارچه هایم را مرتب کردم. یک رویه میز اتو باید بدوزم و همه چیز هست جز همت.

پرندها را غذا دادم. تا ۱.۳۰ کارهام را انجام دادم و دوش گرفتم. 

برای ناهار سبزی پلو با ماهی و سبزیجات درست کردم  و روی حرارت خیلی کم گذاشتم و رفتم باغبانی.

نهالها را توی گلدان بزرگتر کاشتم و یکی برای دوستی گذاشتم تا بدهم بهشون. شیپوری را کاشتم توی گلدان و گذاشتم زیر طاقی جلوی دیدم. چند تا گلدان کوچک دارم حالا که باید چیزی توی آنها بکارم. هوا خیلی خوب بود و من کلاه و ضد آفتاب نداشتم و زیر آفتاب گرم کار میکردم. 

آبیاری کردم کاشته ها را و زباله ها را ریختم توی سطلها. 

ایشان  ساعت ۴ آمد و ناهار شام یکی خوردیم؛  من دراز کشیدم و خوابم برد زیر آفتاب.

چای دم  کردم و میوه گذاشتم. 

ایشان  تا نزدیک ۶ خوابید و من با فرشته کوچولو رفتیم پیاده روی و ایشان نیامد و ما هم از آرامش ابتدای شب بسی کیف کردیم. باهاش حرف میزنم و نگاهم  میکند؛  حرفهام  را که نمیفهمد سرش را به یک سو خم میکند  که نفهمیدم چی فرمودید! 

پرنده ها غذا گرفتند چند باره. 

برای خواهرم پاکسازی کردم و به خدا سپردم و به کارهای  خودم هم رسیدم. 


وبلاگ خوانی کردم و  پست نوشتم. 

از نوشته های دیروز همینها یادم مانده است. 


امروز تنها مهربانی و مهربانان  پیش روی شما باشند  دوستان. 


<<خدایا سپاسگزارم که امروز مهربانی و مهربانان پیش روی من هستند>>

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد