خانه تکانی

امرو از ۶.۵ بیدار بودیم توی تخت و ۷ بلند شدیم. ایشان دوش گرفت و من هم لباسم را عوض کردم چون قرار بود کسی بیاید برای نصبی ساعت ۷.۵. همه ملافه و روبالشی و روتختی را انداختم توی سبد تا بروند برای شستشو. خانه را گردگیری کردم و شوینده توی سرویسها ریختم. یک کیسه گذاشتم کنار دستم و هرچیزی توی کمدها میدیدم که نمیخواهم میریختم توی آن. خانه تکانی آغاز شد! بابرنامه نبود همینطور  دیمی!

ایشان ۸.۱۵ رفت وونصاب هم نیامد!! برایش میلکشیک موز و توت فرنگی درست کردم و دوتا لقمه نان و پنیر و میوه و رفت سر کارش و خودن دوش گرفتم.  ساعت ۹ شد آن خانم نیامد،  ۹.۵ شد بهش یک پیام دادم که ۹.۴۵ دقیقه  رسید ووتوی ترافیک بوده. گفتم اول بالا را جارو کند و سرویسها را تمیز کند. خودم هم بوفه بالا را تمیز کردم و درش را بستم. بوفه پایین را هم ظرفها راریختم بیرون و تمیز کردم  و چند تا تکه گذاشتم تا بدهم بیرون. برای پرنده ها غذا ریختم. 

خانم آمد و سرویسهای پایین را تمیز کرد و من رفتم توی آشپزخانه. یکسری ظرف آوردم توی دستم و شستم. آنهایی که هرروز استفاده میکردم را گذاشتم توی بوفه. ازجلوی در جارو کرد و به آشپزخانه که رسید با من یخچال را تمیز کرد.  و بعدش فرش نشیمن را دستمال کشید و تا خشک شود ظرفها را خشک کرد و یخچال  هم تمیز شد و دور ریختنیها را هم توی سطل ریختم. ماشین را ۵ بار روشن کردم و با اینکه هوا ابری  بود زود خشک میشدند. دستم گرم شده بود و یخچال آن یکی آشپزخانه را هم  تمیز کردم و طبقاتش را شستم و خشک کردم. خانم هم بقیه را جارو کشید و طی هم ماند برای خودم و ساعت ۲.۱۵ رفت. یعنی نیم ساعت از موعد زودتر،  حالا هفته دیگر  میگویم  ۹.۵ بیاید تا ۱.۵. 

طی کشیدم  و دوباره  دوش گرفتم و آخرین سری لباس را بیرون پهن کردم و توی تخت دراز کشیدم و مدیتیشن کردم. خوابیدم تا ۴.۵. برای شام ایشان بیفتک گذاشتم با پوره سیب زمینی که یادم آمد شیر ندارم و گفتم با کره میگذارم توی فر. سالاد درست کردم و گذاشتم توی یخچال. سیبز مینیهای پخته شده هم آماده رفتن توی فر بودند و کره رویش گذاشتم با فلفل سیاه و نمک. چمد تا گوجه پوره کردم و پیاز را کمی سرخ کردم و پوره گوجه رار یختم تا سس بیفتک شود. 

لباسها را آوردم تو،  چای دم کردم و ساعت ۷ با فرشته رفتیم پیاده روی و یک سر به دوستم زدیم یک ربعی بودیم و برگشتیم خانه. ایشان آمده بود،  چمن و گلهای جلو خانه را آب دادم و ایشان هم تو را آب داده بود. سیبزمینیها را توی فر گذاشتم و میز را چیدم. از نان جو دیشب هم کمی گذاشتم با کره سر میز. غذار ا کشیدم و خوردیم و همه ظرفها را با دست شستم!! شمعها و چراغها رار وشن کردم و خانه  غرق نور شد. 

با ایشان دو تا سریال تماشا کردیم و من روی مبل دراز کشیده بودم. نه میوه آوردم و نه چای سبز و نه گل کاو زبان! ایشان برای خودش چای ریخت و خورد با بیسکوییت  شکلاتی. کمی بعد سبد لباسها را گذاشتم جلوم و همینطور که فیلم میدیدم لباسها را تا و دسته بندی میکردم. 


ایشان فردا سمینار دارد و زود میرود،  

امروز پیش از صبحانه دو تا لیوان آب با لیموی تازه خوردم. صبحانه اسموتی موز انبه و اسفناج با شاهتوت درست کردم و برای خانم آب طالبی. 

ناهار یک نیمه آلو پاراتاخوردم و شام سالاد و چند تا سیب زمینی با نان جو نازک و کره. یک لیوان چای سبز هم عصر خوردم با چند تا انجیر. 

الان هم توی تختم  و میخواهم کمی کتا ب بخوانم. ملافه،  روبالشی،  رو اندازم همه بوی خوب و تمیزی میدهند و نور شمعها زیر باد کولر رقصانند. 

خدایا سپاسگزارم برای هر آنچه به من دادی،  برای زندگی که فراهم کردی،  برای نعمتهای  بی‌پایانت، برای هر ریز و درشتی که پیش پایم است سپاسگزارم. 

تلاش میکنم صدای درونم از سرزنش کردنم دست بردارد  تشویقم کند. 

صدای درون شما چه میگوید؟  


فردا برای خودم گل میخرم. 


دعا میکنم تندرست باشید. 

<<خدایا برای تندرستیم سپاسگزارم>>

نظرات 2 + ارسال نظر
بهار شیراز چهارشنبه 2 اسفند 1396 ساعت 11:23

خدا رو شکر که خوبی... بی خیال غرغرهای همسرجان
اگه کوچکترین مشکلی داشتی همسر دنیایی نازت رو هم می خرید بی فایده بود...
صفا کن با سلامت روح و جسم ات عزیزکمممم

سپاس از شما و گل گفتید. چه اسم زیبایی دارید

ایواجانم شما که گاهی به من سرمیزنید.
چنان گفتی توروخدا،گفتم خدایا چی شده!!!!
شادباشی وپرانرژی مثل همیشه دوست نازنینم.

دوست عزیز لینکت را از دست دادم برای همین گفتم که لینکتون را بگذارید.دیگر خواستم محکم کاری کنم قسمتون هم دادم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد