۲۸ روز سپاسگزاری- روز ۳

روز سوم یادمان باشد که صبح(بهتر است) ده تا از داشته  هایمان را بنویسیم و اینکه چرا سپاسگزار شان هستیم. یک به یک آنها را از آغاز بخوانیم و در پایان هر یک ۳ بار بگوییم سپاسگزارم. 

سه تا عکس از نزدیکانمان را نیاز داریم.  هر یک را در دیدمان می‌گذاریم  و در دفتر خوشگلمون ۵ تا چیزی را که  بخاطرشان از آن فرد سپاسگزارید بنویسید. 

برای نمونه تارا از تو  سپاسگزارم برای.....

عکسها را یا همراه خود داشته باشید یا در دیدتان بگذارید و هر بار که به آن نگاه کردید سپاسگزاری کنید از آن فرد. 

پیش از خواب به بهترین رویداد روزتون فکر کنید با سنگ یا هر چیز دیگر توی دستتان و سپاسگزار آن باشید. 

چند دقیقه وقتتان را میگیرد اینکار فکر میکنید؟  

معجزه سپاسگزاری برای من از روز نخست هربار که آغاز کردم خوب شدن رفتارهای ایشان است چون همیشه توی لیستم هست و ازش سپاسگزارم. 

امروز ۹ بیدارشدم،  ایشان هم  همینطور،  صبحانه  را روبه راه کردم  و ایشان خورد و رفت آفیسش. گفت ناهار برویم بیرون؛ خمیر نان شیرمال را درست کردم  و یک سری وسایل فرشته کوچولو را ریختم تو ماشین.  گلهایم را آب دادم. ماشین ظرفشویی راروشن کردم. کمی خواندم و پست دیروز را بازنگری  کردم و ساعت ۱۲ دوش گرفتم و آماده  شدم و رفتم دنبال ایشان.۲۰ دقیقه‌ای  نشستم و دفتر خوشگلم را برده بودم برای نوشتن گام یک سپاسگزاریم. تاایشان بیاد نوشتم و دوستم  را هم دیدم و کمی حرف زدیم. ایشان آمد و با ماشین من رفتیم. ایشان دو تا شلوار و سه تا تی شرت خرید و من یک بلوز برای شیرین عسل خاله. رفتیم ناهارخوردیم. راستش تا ناهار میخوریم  پشیمان میشویم. بستنی چای سبز هم خوردیم و برگشتیم آفیس و ایشان برگشت با ماشین خودش و من هم رفتم ۴ تا پودر دوکیلویی ماشین و کرم دست دوجور و ۴ تا دستمال کاغذی برای توی ماشین و روغن بادام شیرین خریدم و شد ۴۰ دلار روی هم و همه توی حراج بودند.

ساعت ۵ بود رسیدم خانه و ایشان زیر پتو بود و دراز کشیده بود. من هم کاری نکردم؛ کمی با دوستانم چت کردم. ایشان  با مادرش حرف زد. چای با دارچین دم کردم و کمی هندوانه و طالبی  و پاپایا برش زدم و روی میز گذاشتم. به پرندهها غذا دادم. با ایشان  رفتیم پیادهروی و دوستم و همسرش را با فرشته شان  دیدیم و رفتیم  پارک و فرشته ها بازی کردند و ما هم حرف زدیم.

من دوستم آلرژی بهاره داریم؛ آن آبریزش بینی  و چشم و من خارش! همین الان  که دارم مینویسم کف پا،  زانو،  کتف و پیشانی،  گردن و کمرم و ساق پا همزمان خارش دارند.

برگشتیم خانه  و طبقات یخچال رل تمیز کردم چون آب قرمه سبزی ریخته بود و همه را شستم! 

ایشان چای ریخت و خوردیم. برای شام  سالاد میخواستیم بخوریم. نان شیرمالها را درست کردم و کمی میوه خوردیم. ساعت ۹ با کاهو،  سالاد میکس،  اسفناج، خیار،  گوجه،  آواکادو،  لبو و کمی پنیر سالاد درست کردم و خوردیم. سریال تماشا کردیم و به پایان رسید سریالمان. 

چای سبز دم کردم و خوردیم ساعت ۱۱ شب!! 

صورتم را شستم و مسواک زدم و لیست امروزم را دوباره خواندم و سپاسگزاری کردم. سنگ دلربا را پیدا  کردم. توی کشو پاتختی یک جعبه ایست پر از خاطره. در این  جعبه پاندورا بسته است. چون باز که شود حرم خاطرات میزند توی صورتم؛ خاطرات شوریدگیم. 

سنگم را برمیدارم و در جعبه را آرام میبندم و توی کشو میگذارم.

خدایا سپاسگزارم که نگذاشتی بشود. تو حکیمی، تو پناهی، تو نگهدار و نگهبان منی. 

تویی که اینجا را میخوانی از خدا میخواهم قفل خداوند هرگز باز نشود اگر به صلاحت نیست. 


پ.ن. خواب مادر "م" را دیدم،  به اندازه ای زیبا شده بو د که من خیره مانده بودم. داشت کتابی میخواند به نام تعالیم الهی! به من گفت ما دیگر تورا برای "م" نمی‌خواهیم  من با لبخند و شادی گفتم چه خوب و سپاسگزارم.

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 9 آبان 1397 ساعت 17:26

ایوا جان سلام

من به مدت ۷ سال بخاطر عوارض کم کاری تیرویید - آلرژی فصلی داشتم. الان که پستتون رو خوندم نتونستم بیخیال بشم و تجربه ی خودم رو نگم.
به من گفتند که عسل محلی شهری که درش زندگی میکنم رو باید تهیه کنم و روزی حداقل یک قاشق مرباخوری ازش بخورم. خانومی که ازش عسل رو خریدم گفت که توی چای میریزه ولی من هر روز صبح یک قاشق ازش رو می خوردم. برای من معجزه کرد و بعد از یک هفته اثری از آلرژی نبود و بهار خوبی رو پشت سر گذاشتم. امیدوارم برای شما هم اثر خوبی داشته باشه.
همیشه سالم و دلتون پر از شادی باشه

سلام مریم جان، شماها چرا این اندازه خوب و گل هستید. از راهنما ییت سپاسگزارم گلم و حتما به کار میبرم.
الهی هیچگاه تنت دردمند نباشد و تندرست باشی همیشه

مهتاب چهارشنبه 9 آبان 1397 ساعت 08:19

دل هر کدام از ما یک جعبه پاندوراست . کاش از دل همه مان شوریدگی ها بروند و سبک بشویم و آرام.

خدا رو شکر برای همه داده ها و نداده هایش.
سپاسگزارم برای همه آنچه امروز هست و همه آنچه که نیست. حتما حکمت و صلاح خداوند بر این بوده
روزها و شبهایت سرشار از شادی و آرامش باشد ایوا جان

سلام بله درسته مهتاب جان، خداراشکر برای هر آنچه هست در زندگیمان، صددرصد همین بوده و صلاح بوده است.اما دارم که نبودن بهتر از بودن بوده است. دعاهای خوبت هزاربرابر به سوی خودت برگردد

میترا سه‌شنبه 8 آبان 1397 ساعت 14:54

مرسی ایوا جون

خواهش میکنم میترا جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد