۲۸ روز سپاسگزاری -روز۴

یک روز خوب دیگر  آغاز شد؛ خدایا سپاسگزارم.

دفترمان را باز میکنیم و ۱۰تا از چیزهایی که داریم را مینویسیم و یک به یک میخوانیم و ۳ بار در پایان هر یک  میگوییم  سپاسگزارم. 

گام دو،  روی یک کارت کوچک  مینویسیم "موهبت تندرستی مرا زنده نگه  داشته است" و آنرا همراه خود داریم و هر زمانکه شد نگاهی به آن میاندازیم و بلند یا آرام آرام می  خوانیم. دست کم۴ بار از ته دل برای تندرستی خود سپاسگزار باشیم. 

پیش از خواب سنگمان را در دست میگیریم و برای سپاسگزاری از بهترین چیزی که امروز برایمان پیش آمده. 


صبح برای ایشان یک نان شیرمال با کره و وعسل گذاشتم با آب سیب و کرفس برای صبحانه اش و برای ناهارش  یک ساندویچ  پنیر و خیار و یک بطری آب خوردن. مدیتیشن کوتاهی انجام دادم و یک نفررا پاکسازی کردم. ساعت ۹ رفتم سر کارهام. دوسری رخت توی ماشین  ریختم و خانه  را گردگیری کردم و سرویسها را شستم و آشپزخانه را تمیز کردم و دستی به یخچال  کشیدم. فالوده طالبی درست کردم و خوردم، هندوانه  را هم همینکار کردم و گذاشتم توی  یخچال. یک شیشه آب پرتقال تازه ریختم تا ببرم با یک موز بردی خودم. ساعت ۱۰.۱۵ دوش گرفتم و رفتم استخر تا ۱۲. 

سر راه  بنزین زدم که۴۵ لیتر شد ۷۲ دلار! رفتم  و برای باغم گل خریدم که بکارم و ۴۵ دلار پول گلها شد. از اونجا رفتم شاپینگ سنتر و از میوه فروشی طالبی، هندوانه،  گوجه فرنگی،  دستمبو(من اسمشو گذاشتم چون زرده)،  آب پرتقال تازه،  گوجه گیلاسی، پاپایا و بادام زمینی خریدم و خریدم شد۵۰  دلار،  موز هم برگشتن خریدم دوباره. برای خودم یک حوله استخری خریدم ۳ دلار،  برای ایشان هم برداشتم که گفتم چه کاریه چون داره حوله  نو. از سوپر خیارر یز،  ماست ارگانیک،  پاستیل و شکلات برای هالووین،  چیپس،  دانه برای خانه خودمان و  بیسکوییت  و دستمال برای آفیس ایشان خریدم.  یادم رفت داروم را بگیرم! ساعت ۴ برگشتم خانه و تا ۵ خریدها را جا به جا کردم و جارو کشیدم. به پدر و مادر زنگ زدم و خانه  را طی کشیدم. شسته ها را آوردم تو.هندوانه و طالبی و پاپایا برش زدن و گذاشتم توی یخچال. برای  شام 

سبزی پلو با ماهی و کوکو بود که کار چندانی نداشت،  ساعت ۶.۵ برنح و چای دم کردم و مایه کوکو را درست کردم. ۶.۴۵ دقیقه  به پرنده ها غذا دادم و رفتیم پیاده روی تا ۷.۲۰ . 

برگشتیم خانه و اطلسی هایی که خریده بودم را توی گلدان جلوی در کاشتم  و  گلهای دیگر را گذاشتم تا زمانی دیگر بکارم.ماهی  را روی حرارت کم گذاشتم و همینطور کوکو را. به دوستی که یکی از بستگانش را از دست داده بود زنگ زدم برای همدردی. ایشان رسید و چای ریخت برای خودش. مارچوبه و لوبیا سبز،  هویج و بروکلی را کمی تفت دادم برای خودم. ۸ شام خوردیم و تا ۹به آشپزخانه رسیدم و یک دنیا ظرف را یا شستم یا گذاشتم توی ماشین. 

یک لیوان آب‌جوش  ریختم و نشستم. خیلی خسته بودم.  کمی تی  وی دیدم و برنامه خوبی  نبود.  فردا صبح میروم یوگا! 


آرامش مهمان خانه ات ای خواننده خوب. 

خدایا سپاسگزارم برای آرامش خانه ام. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد