۲۸ روز سپاسگزاری-روز ۲۱

 چیزی به پایانش نمانده است! 


مانند هر روز صبح ۱۰ تا از داشته هایمان را مینویسیم و در برابر هر یک مینویسیم چرا سپاسگزار هستیم. یک به یک میخوانیم و در پایان هر یک سه بار میگوییم سپاسگزارم. 

۳ چیزی یا خواسته که در زندگیتان چشم به راه پیامدهای شگفت انگیز آنها هستید به یاد بیاورید.  

آنها را به گونه ای را بنویسید که انگار به آن پیامدهای شگفت انگیز دست یافته اید. برای سرانجام شگفت انگیز.........سپاسگزارم. 

باورتان برای سپاسگزاری به گونه ای باشد که انگار  خواستتان  هم اکنون در دستانتان گذاشته شده است. با تک تک یاخته هایتان سپاسگزار باشید و باورش کنید. 

در آینده پیش از هر کاری سپاسگزار داشتن آن باش،  انگار که آنرا داری. 

امروز برای ۳ چیز که گمان نمی‌بردید پیش رویتان گزارده شود سپاسگزار باشید. برای سرانجام شگفت انگیز( تلفن، دیدار با بالادستتان، دیررسیدن به جایی،  به هم خوردن دوستی و.....) سپاسگزارم. 

در پایان روز با سنگی در مشتتان و یادآوری و سپاسگزاری برای بهترین پیشامد روزتان به خوابی خوش بروید. 


من همیشه در هرجایی که سختی و فشار زیاد است با خودم بارها و بارها میگویم که از این رویداد تنها خیر و نیکی به سوی من میآید. همه چیز به سوی بهتر و بهتر شدن میرود و خدا راشکر میکنم. 

این پست را بخوانید. 

دوستی هم کامنتی نوشته زیرش. من باورم این شده است و چون ایمان دارم همه چیز بهتر میشود. من هم روزهایی غر غر میکنم و دوباره خودم را به راه برمیگردانم. 

امروز صبح ایشان رفت سر کار و از شب پیش زرشک پلو داشتم که برد. همراه آب پرتقال و نان شیرمالش. خودم توی تخت مدیتیشن کردم و کمی با دوستانم چت کردم. دو لیوان آب خوردم  و ساعت ۹.۱۵ آماده شدم و رفتم یوگا که چه خوب بود. هوا گرم و دلپذیر بود. ساعت ۱۰.۲۵ دقیقه برگشتم خانه  و یک لیوان آب پرتقال تازه خوردم و دوش گرفتم و تخت را درست کردم و به فرشته غذا دادم و ساعت ۱۰.۵۵ دقیقه رفتم به سوی مارکت. ‌

دوستم توی راه زنگ زد و برنامه مهمانی هفته آینده را پرسید و اینکه کادو چی بخریم. ۱۱.۵ رسیدم و تلفنم را پایان  دادم و زنگ زدم به نازنین دوست که گفت درست دم در پارکینگ  است و آمد خریدهاشو گذاشت توی ماشین من بایک گلدان گل رز بزرگ که خریده  بود تا بکارد. من شلیل،  هلو،  انگور،  شاهتوت، خیار،  کاهو،  سالاد میکس،  اسفناج، موز،  انبه،  نعناع،  فلفل دلمه،  زردآلو،  گیلاس و یک دسته لیلیوم و یک دسته ارکید خریدم. با نازنین دوست رفتیم کافی خوردیم و بورک پنیر و اسفناج،  چند هفته ای  بود هم را ندیده بودیم و از هر دری سخن گفتیم. 

یک کیف  برای مادرم خریدم  و بیسکوییت برای آفیس ایشان و چیا سید برای خودم و آب پرتقال تازه و گوجه سبز و کوجه فرنگی و گوشت شیشلیک و خورشتی و مرغ با توت خشک،  مویز،  بادام  و انجیر خشک خریدم  و نان لواش. با نازنین  دوست خداحافظی کردم  و سرراه برای فرشته یک ظرف و جای قاشق چنگال برای توی کشو خریدم . ساعت ۴ خانه بودم و خریدهارا سامان دادم. دو تا گلدان آب کردم و گلها را توی آنها گذاشتم. یکیش  روی میز توی راهرو  و یکیش روی میز نشیمن  فرمال. 


سبد حصیری بزرگ  را آوردم و همه میوه‌های  شسته را توی آن ریختم. موزهای لک داررا برش زدم و توی فریزر گذاشتم  برای  اسموتی. 

گوشتها را شستم، به پدر و مادرم زنگ زدم که نبودند. این چای دم کردم و میوه  شستم و ایشان آمد و چای خورد و به گلهای باغ رسید. مادرم زنگ زد. به پرندها غذا دادم ساعت ۷.۱۵ با ایشان رفتیم پیاده  روی  و ۸ برکشتیم. 

دوستی که باهاش رفتیم برای مانیکور زنگ زد و برنامه پیک نیک گذاشته بود و خواست یادآوری کند. 

شام نان و پنیر و نیمرو خوردیم. گوشتها را بسته بندی کردم و توی فریزر گذاشتم. روی خیار و گوجه  ها پارچه کشیدم تا فردا جابدهم توی آ ن یکی یخچال. 

به عزیز راه دور زنگ زدم و آشپزخانه را سرو سامان دادم  و رفتم روی کاناپه دراز کشیدم و پاهایم را بالا گذاشتم. 

برای پیک نیک گفتم سالاد الویه  درست کنم که باید با یخ ببرم چون هوا گرم است! اگر پیشنهاد دیگری دارید بدهید. 

عصر که کارهایم را مسکردم کمی میوه برای خودم خرد کرده بودم و خوردم. شیشلیک ها  را مزه دار  کردم و توی یخچال  گذاشتم برای  فردا ناهار. 

فرشته کوچولو از روی میز گیلاس برمیداشت و بالا و پایین می انداخت. دمنوش گل محمدی درست کردم و خوردم. کمی کتاب خواندم. 

برای دوستی هدیه خریده بودم  و انگار به‌این  زودیها نمیبینمش،  یک کتاب و دو شمعدان. شاید برای خودم برداشتمشان! 


یک گل مژه هم زدم! 

فرشته کوچولو کنارم خوابیده و نور شمع اتاق را روشن کرد  است. تن گرمش را نوازش میکنم و میگویم تو این همه سال کجا بودی که من نمیدانستم زندکی چه شادیهایی میتواند داشته باشد. 


خدایا برای ریزو درشت زندگیم سپاسگزارم،  برای هر راه هموار  و ناهموارسپاسگزارم. برای هر بالا و پایین سپاسگزارم. با توهیچ چیز بد نیست،  سخت نیست.


تویی که اینجا را میخوانی از خدا میخواهم که یک یک آرزوهای نیکت  رادر کف دستانت  بگذارد. 

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم دوشنبه 28 آبان 1397 ساعت 01:26

سلام ایوا جان
برای پیک نیک من همیشه یا کیش های سایز کاپ کیک سفارش میدم اگه تعداد زیاد باشه. ساندویچ های سبک مثل پنیر( پنیر سفید نه) و کاهو و گوجه خیلی متداوله. ولی من ساندویچ کوکوی سیب زمینی یا فلافل درست میکنم. فلافل رو هم اماده میگیرم راستش. سالاد ماکارونی هم خوبه.
این بود انشای من :-))
دلتون شاد و پر از آرامش

سلام مریم جان، چه پیشنهادات خوبی. من هم با ساندویچ خیلی خوشحالترم تا با پلو و خورشت!
خیلی هم انشاتون خوب و به درد بخور بود. فلافلم خوبه ها. اگر جایی رفتیم دوباره فلافل ببرم هم خوشمزه است و هم آسان.
روزهایت پر نو رو پر از برکت

لی لا جمعه 25 آبان 1397 ساعت 21:47

ایواجان سلام...دلم برایت تنگ شده بود.

سلام لی لا جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد