۲۸ روز سپاسگزاری-روز ۲۷

نخستین گام سپاسگزاری مانند ۲۶ روز  گذشته  است. ۱۰ موهبتی که داریم را مینویسیم و در برابر هر یک مینویسیم چرا سپاسگزار هستیم. 

هر بار که نگاهمان   به خودمان  توی آینه  افتاد از خود سپاسگزاری میکنیم. اکرمیتوانید سه چیزدر خود بیابید که برای آنها سپاسگزار هستید از خودتان. (خودشیفتگی نیست ). از ته دل سپاسگزار باشید. 

پیش از خواب یادمان باشد برای بهترین پیشامد روز سپاسگزار باشیم.

پنجشنبه خانه یکی از دوستانم  مهمان بودم. ایشان رفت و برای ناهارش میوه گذاشتم و یک کراسان و شیرموز برای صبحانه اش. کمی توی تخت ماندم و ساعت ۹.۵ بلند شدم دوش گرفتم. هوا سرد و بارانی بود و کادو هارا کادو  کردم و آرایش کردم و رفتم ساعت ۱۰ دقیقه به یازده. ساعت ۱۱.۲۵ رسیدم خانه دوستم و دوتا از دوستان دیگرم زودتر رسیده بودند،خانم نازنین برادرش هم بود. یک دخترک  یکساله شیرین داشت. دوست دیگرم هم آمد و خانمی که ما نمیشناختیم.ناهار خورش بامیه و بادمجان قلیه ماهی بودو سالاد الویه و همه هم خوشمزه بودند. ازآنجا به دیدن دوستی رفتیم.  من سر چهارراهی  فلش دوربینی را دیدم. کمی بالاتر بود سرعتم و حالا به خودم دلداری میدادم که رعد و برق بوده!  

از خانه دوست دیگر ساعت ۴.۵ برگشتم به سوی خانه  که ترافیک زیاد بود و رفتم از جاده توی جنکل که آنجا هم بدجوری ترافیک بود. سرراه آب پرتقال و تخم مرغ و نان و داروخریدم برای ایشان. ساعت ۶.۴۵ دقیقه رسیدم خانه و تند سوپ درست کردم و مایه همبرگر و چای ایشان هم  رسید. کارم تا

 ۷.۱۵به پایان رسید و فرشته را بردم بیرون و به پرندهها غذا دادم. نیمساعتی راه رفتیم. زمانی که برگشتیم همبرگرها را درست کردم و سیبزمینی  هم همینطور و شام را خوردیم.همه آشپزخانه چرب شده بود و تند پاک کردم و ملافه تمیز روی تخت کشیدم. کمی از کارهای پاک کاری فردام سبک شد. 

خانه را ازدوشنبه دست نزده بودم. شب خیلی خسته بودم  و کمی پیش از خواب خواندم و خوابیدم. 

همه شب باران آمد. 


من بااین دوستانم همان سالهای نخستین در اینجا دوست شدم و تا حال دوست مانده ایم. زیاد آمدند و رفتند ولی اینها ماندنی بودند. از هر بوته ای با روسفیدی  در دوستی گذر کردیم و دوست ماندیم. 

الهی همیشه دوربرتان را آدمهای خوب بگیرند و حال دلتان با آنها خوب باشد. ‌

خدایا سپاسگزارم که هر جا میروم  با خوبان دمخورم. 

نظرات 3 + ارسال نظر
رهآ شنبه 3 آذر 1397 ساعت 15:50 http://rahayei.blogsky.com

عزیزم مرسی که این دوره رو برامون نوشتی.
امیدوارم حال خوب و روزهای پر از آرامش و برکت روز به روز تو زندگی ت بیشتر بشه.
من تازه هفته اول رو تموم کردم. (البته اگه ی بار بینش فاصله نمی افتاد الان هفته دوم شکرگزاری بودم)
به هر حال کلی حس خوب تو دلم خونه کرده :) و راستش ی قرض مالی خفن هم داشتیم که تو هفته ای که گذشت پرداخت کردیم :) و من فکر میکنم شکرگزاری بی تاثیر نبوده :)
بازم ازت ممنونم بابت منتشر کردن این دوره.
ی سوال میتونم مث تو این دوره رو تو وبلاگم بنویسم؟ البته اولش میگم که از وبلاگ تو برداشتم.

رها جان خواهش میکنم، خوشحالم که قرضتان پاک شده و حال و حس خوبی داری.
خوشحال میشوم که اینکاررا انجام بدهی و به دیگران کمک کنی و از حس و حال خوبت بنویسی. عزیزم من هم از روی کتاب راندا برن نوشتم

لی لا شنبه 3 آذر 1397 ساعت 11:11

ایوا جان سلام...راستش رابخواهی ازکودکی تا کنون خیلی مثبت وامیدواربه زندگی بودم ...برای خودم نسبت به معاشرت هایم اصولی داشتم یکی از آنها این بود که هر کسی که به خانه ام می آید یا حتی به مدرسه ام چون قبلا مدیر مدرسه بودم با شادی بیرون رود وهمیشه با آغوش باز با نزدیکانم روبرو می شدم ودروافع بیشتر مواقع ما میزبان بودیم تا اینکه پنج سالی می شود که به یک استان دیگری مهاجرت کرده ایم ...یعنی ایوا جان دراین مدت که خیلی موافع کارم گیر داشت در استانی که قبلا ساکن بودم ...معمولا کسی رفتاری مثل خودم با من نداشت...حتی اگر شبی به خانه یکی از نزدیکان که بارها بارها قبلا میز بانشان بودم تنها یا با همسر می رفتم اینقدر با رفتار سرد وبی روح مواجه می شدم که تا مدتها متعجب بودم که آخه چرا؟؟؟احتمالا اینها هم روان آشامانند؟درسته....

سلام لی لا جان؛ فرهنگها و تربیتها با هم متفاوتند. شما همان راه درست خودت را دنبال کن. اگر خیلی آزار میبینی از آنها دوری کن یا کمتر رفت و آمد کن. یک چیزی را به یاد داشته باش، هرچه بیشتر از رفتار اینها شگفت زده باشی و با خودت بگویی چرا اینحوری کردند یا با همسرت درباره اش حرف بزنید بیشتر از این رفتارها میبینی. دوباره در جایی قرار میگیری که همان رفتار را ببینی. برایشان دعا کن و رهایشان کن و از ذهنت بیرونشان کن.
لی لا جان تنهایی خیلی بهتر از رقت و آمدیست که از شما انرژی میگیرد و ذهنتان را درگیر چرا و چگونه میکند.
روان آشامها هیچگاه با شما سرد برخورد نمیکنند چون به انرژی شما نیاز دارند.
روان آشامها آدمهایی هستند که انرژی شما را میمکند، شما در کنارشان نشسته اید و حرفی هم نمیزنید و یکباره انرژیتان به صفر می‌رسد بدون اینکه بدانید چه شده.
دسته دیگراشان هستند که با کل کل و بحث و گفتگو انرژی شما را میگیرند و حالشان خوب میشود. و این گفتگو را تا جایی میکشانند که شما از پا در میایید و تازه بدهکارشان هم هستید و باید پوزش بخواهید و یک چیزی هم دستی بدهید.
آنها به شما یک احساس گناه میدهند و بدهکاری؛ دوری بهترین کار است پیش از آنکه به دشمنی بکشد.

الهی هیچگاه گرفتار نباشی و از خدا میخواهم آدمهای خوب مانند خودت را سرراهت بگذارد.

مری شنبه 3 آذر 1397 ساعت 01:51

سلام ایوا جان واقعا ازتون متشکرم
با نوشتن این مطالب خیلی خیلی به من کمک کردی .. انشالله خدا به کمکت بیاد عزیزم
واقعا دور وبرم افرا مسابقه کی بدبخت تره گذاشتن واگر بهشون نعمت ها رو یادآوری کنی تهمت هالو بودن میخوریم..متاسفانه... واقعا ممنون ..
در برخورد با آنهایی که ناچاریم با آنها آمد ورفت کنیم سعی می کنم از مطالب شما استفاده کنم..
حتی بهتون بگم منم یک مریضی سخت داشتم خدا رو شکر تحت کنترله..خدا نکنه مجلس ختم یا جایی برم یکی مریضه چند نفر تو رویم می گویند تو با مریضی زنده ای ولی اینا مردن.. هرچقدر میگم که خواست و محبت خداست ..هر چی خیره پیش می آد..ولی انرژی بدی می گیرم به طوریکه دوست دارم اونا رو نبینم .. خدا کنه همه پر از مهر وخیرخواهی برای تمام آدما و مخلوقات بشند

سلام مری جان، امیدوارم خدا به همه کمک کند
بهتره با آدمهایی آمدو شد کنیم که با هم دیگرهمفازی داشته باشیم، اگر بار منفی دارند بهتره تا جایی که میتوانی دوری کنی از آنها.
خدارا شکر که بیماری کنترل شده و خدار شکر میکنم پیشاپیش برای رهایی و بهبودت.
یکجاهایی توی زندگی باید دست‌مان را روی گوشهایمان بگذاریم تا نشنویم و یکجاهایی دستمان را روی دهانمان بگذاریم تا حرفی نزنیم.
بیخود نبوده همه بزرگان و عرفا و پیامبران گوشه ای دور از مردم میماندند چون انرژیهایشان دست نخورده میمانده.
برای آخرین خطتت الهی آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد