۲۰۱۹ روی دور تند

سال ۲۰۱۹ با شتاب تر از سال پیش می‌گذرد  انگار ! یکی از کارهایی که میخواهم انجام بدهم خوابیدن در ساعت ۱۰ شب است که هنوز نشده. دیشب ۱۲  و امشب ساعت الان  ۱۲.۱۸ است و تازه کرمهایم را زدم و توی تخت نشستم. باد خنک کولر ملافه تمیز را خنک کرده؛  تا بیست دقیقه پیش بین دو آشپزخانه در آمدو شد بودم چون یکی از یخچالها کار نمیکرد و هر چی توی فریزر بود رفت توی آن یکی فریزر به سختی! ایشان هم نشسته بود و یخچال میدید که فردا بروم بخرم! 

یکسری چیز هم دوریختم مانند ترشیهای مانده و چیزهایی که مانده بود،  ساعت ۱۲ با فرشته آشغال بردیم بیرون! حالا باید اسمارتر خرید کنم و همه چیز را تازه بخرم. یکباره یخچال کار کردن را از سر گرفت. خدارا شکر. فردا باید دوباره جا به جاکنم! ایشان غر میزند چقدر نان! خوب من که نان نمیخورم و اگر بخورم نان جو خشک میخورم. ایشان است که نان میخورد و یکروز بربری میخواهد،  روز بعد لواش و یکروز سنگک و یکروز هم نان ترکی! 

تعطیلات به پایان رسید و زندگی دوباره آرام شد،  توی این تعطیلات مهمانی بود و گشت و گذار و بخور بخور. امروز صبح مدیتیشن کردم و پاکسازی  صورت را انجام دادم،  دوش گرفتم  و یک ماسک درست کردم و به صورتم رسیدم. حس میکنم خسته ام و پف کرده!  

یک سال و نیم پیش کرم تازه ای گرفتم که حس میکنم چندان خوب نیست . تنها کرم است! این شد که برگشتم به کرمی که پیشتر ها استفاده‌  میکردم. 

چند تا بادمجان سرخ کردم و رفتم سرآبمیوه گیری و آب هویج،  پرتقال،  آناناس و سیب و کرفس گرفتم و خودم آبمیوه خوردم،  روی تخت دراز کشیدم ووتمرینات سپاسگزاری را از سر گرفتم دوباره. دیدم فردا خیلی گرمه برای همین ساعت دو رفتم خرید خانه. چند تا چیز پس دادنی داشتم که انجام شد. نمونه برای دکور خانه گرفتم میوه و خرید سوپری را انجام دادم و بانک هم رفتم. توی ماشین نشستم که پیامی از آفیس ایشان آمد و خریدی داشتند! برگشتم شاپینگ سنتر نداشتند و رفتم سوپر دیگر که چند تا بود و خریدم و باید بروم جاهای دیگر و برایشان بخرم. 

ساعت ۶ خانه بودم، آب پاشها را روشن کردم و صدای یکنواختش من را برد به چمنهای خیس کودکی و نوجوانی،  چراغهایی با حبابهای گرد و صدای همسایه ها در شبهای تابستان. 

مایه کوکو سیبزمینی درست کردم و سبزی خوردن پاک کردم،  خریدها را جا به جا کردم و چای دم کردم. یک پیاز هم سرخ کردم و بادمجانها را روی آن چیدم و کوکوها را سرخ کردم. فلفل و خیارشورو  ماست و سبزی را آماده گذاشتم. هندوانه و آلبالو روی میز گذاشتم و ساعت ۷.۵ با فرشته رفتم  پیاده روی و ایشان هم رسیده بود خانه و نیامد،  

کمکی راه رفتقم و برگشتیم و شاممان را خوردیم. بانوی عمارت تماشا میکنم،  خوب شد قاجار بر افتاد وگرنه برای شاه شهید هم باید عزاداری میکردیم! انگار داستان امروز ایران است! خوشتان بیاید یا نه،  به اعتقاداتتان بربخورد یانه حقیقت تلخ این است. امروز ما پر شده از خرافات،  ظلم و مردم بدبخت خودفروش و فقیر که زیر سلطه مدعیان دینی فاسد بردگی میکنند.  ایرانیها سزاوار این زندگی نیستند! 

رنسانس را به چشم دیدیم؛  ۱۰۰ سال دیگر به حماقتمان می‌خندند همانطور که ما به اراجیف کشیشها میخندیم امروز! 
من آدم مذهبی نیستم و تنها و تنها به خدا اعتقاد دارم،  هیچ کسی یا چیزی برایم جز خداوند مقدس نیست. مذهبی که کثرت بیاورد نه وحدت کار خدا نیست. ساخته دست بشر است،  زمینی است. از رحمانیت خدا به دور است. 
دوستانی که در پاسخ حرفها چیزی برای گفتن ندارند و از یکسو تاب شنیدن حقیقت را ندارند تنها میگویند این که اینها میکنند اصل و واقعی نیست. تاریخ بخوا ن جانم،  کتاب بخوان. 
دستهایت را از روی گوشهایت بردار و چشمهایت را بازتر کن،  سفر کن و بیشتر ببین. 
به امید آگاهی همه مردم،  به امید از بین رفتن نادانی و خرافات و آنهایی که به آن دامن میزنند. به امید پایان اندوه و سختی برای ایرانیان. 

نظرات 2 + ارسال نظر
معصوم دوشنبه 17 دی 1397 ساعت 09:58

سلام سال نو مبارک ببخشید میتونم بپرسم کرمی که راضی هستین اسمش چیه ؟

سلام معصوم جان، سال نو شما هم مبارک. عزیزم کرم من مارکش
Estee Lauder هست.

ویرگول یکشنبه 16 دی 1397 ساعت 15:18 http://haroz.mihanblog.com

سال نوت مبارک ایوا جان
با حرفت صد در صد موافقم.
چند شب پیش فیلم Goya's Ghosts رو دیدیم. واقعااااا وصف حال الان کشور ما بود. اگر ندیدیش ببین این فیلم رو. هر چند خیلی ذهن من رو درگیر کرد.

سال نوی تو هم مبارک ویرگول جان، امیدوارم سال خوبی برایت باشد. به خدا از این اصرار عده ای برای بر حق بودن ناحق شگفت زده میشوم. میبینم فیلم را،

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد