مهر بکاریم

بلانکت نرمم را دورم پیچیدم و روی زمین نشسته ام.  برگشتم به خانه گرم و پرنورم؛ یک لیست باید بنویسم از کارهایی که باید انجام بدهم. ام آر آی و ماموگرافی باید انجام شود. دوتا دکتر باید  بروم برای پاپ تست و این گلودرد و گوش دردی که همیشه دارم! یوگا و استخر هم که سرجایش هست،  تنها باید نامنویسی کنم پیلاتز را هم بروم. 

کاررا هم باید دنبال کنم ببینم چه میشود. ۲۸ روز سپاسگزاری را دوباره انجام میدهم. 

امروز ۸.۵ بیدار شدم و تا صبحانه خوردیم ۱۰ بود،  برنج شستم و گوشت کبابی هم که آماده کرده بودم دوسری ماشین را روشن کردم. هوا پاییزی و آفتابی بود،  رفتیم آفیس ایشان برای کارهایی که باید انجام میدادیم. میخواستم بروم پایین موهایمرا کوتاه کنم و ابروهایم را درست کنند و اپیلاسیون هم داشتم. میخواستم کرم مو و نارنگی و نان  هم برای توی هفته ایشان بخرم که دیدم زمان زیادی ندارم، این شد که گفتم دوشنبه میروم.

 ساعت ۱۲.۴۵ برگشتیم خانه و برنج دم کردم. کباب و گوجه را سیخ زدم و رفتم دوش بگیرم و ایشان هم کباب را درست کرد. دوشنبه آغاز یکدوره دیگر  گیاهخواری و خام گیاهخواریست چون ناپرهیزی زیاد داشته ام و چند کیلویی هم زیاد کرده ام. 

ناهار خوردیم و ظرفها را توی ماشین گذاشتم. یک مدیتیشن انجام دادم و خوابیدم توی آفتاب. 

جایی نفسم گرفت و بیدار شدم،  چند پیام به دوستانم دادم در ایران.به پرنده ها غذا دادم و  چای دم کردم، لباسهای شسته را پهن کردم بالا. 

ایشان بیدار شد و فرشته کوچولو را برد بیرون، هوا سرد و تاریک شده بود. شمعها و چراها را روشن کردم. 

سیخها و سینی را شستم با دست. میوه شستم. به مادرم زنگ زدم که نبود. دوستی زنگ  زد و از  پسرش گفت که خیلی آزارش میدهد. 

ایشان برگشت و چای ریخت و با سوهان خوردیم و گرم شدیم. هوا سرد است و من این شبها را دوست دارم. 

با اینکه خانه ما کمتر  از دهساله است ایشان در پی بازسازی و نوسازیت و یکی فردا  خواهد  آمد که پلانی بدهد و هزینه  را هم بگوید. 

فردا باید خانه را تمیز کنم، به خانم هم نگفتم بیاید کمکم. 

نشستم پای تی وی و شلوارهام را اتو زدم  و دو تا بلوز و شلوار ایشان را هم همینطور. کم کم زندگیم مانند پیش میشود و جا میافتم. هنوز خوابم ساز ناکوک میزند که درست خواهد شد. 

میوه های پاییزی خوردیم،  تنها جای لیمو شیرین خالیست در این سرزمین.راستی  یکی از نهالهای نارنجم بی جان شده است! 

پی فرزند خواندگی در ایران نرفتم؛  چند بار خواستم بروم بهزیستی که نشد. هربار یک چیزی پیش آمد،  دست خودت سپرده  خدایا اگر باید بشود یا نشود تنها خودت میدانی. 

ناخنهایم بسیار بلند شده اند،  بلند و بدون  لاک! 

شام برای ایشان کباب و لوبیا پلو داشتیم گرم کردم و خودم خرما و ماست خوردم. ایشان قابلمه ا را با دست شست و بشقابها و پیاله  و اینها را توی ماشین گذاشت. 

امسال میخواهم بیشتر انسان و مهربان باشم. بیشتر دوست داشته باشم.


در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک 

به جز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم


خدایا مرا فراموش نمیکنی،  کمکم کن من هم  تورافراموش نکنم در هر دم زندگیم. 

خدایا ایران و ایرانی را رها کن از ستم و ستمگرانش و مردممان را آگاهتر. یکروز فریب  روشنفکران و تحصیل کرده های نگران مذهب را خوردیم،  امروز گرفتار تحصیل کرده های نگران امنیت هستیم. 

آگاهشان کن،  چشمشان ر ا  باز کن که به این کمترین تن ندهند و مردم را گمراه نکن. 

یک بیسواد میتواند کشوری را بسازد و دانشگاه رفته ها میتوانند ویرانش کنند. 



الهی گره های زندگیتان به آسانی و به  دست خداوند باز شوند. الهی چشمتان به دست خدا باشد و بس.  




نظرات 4 + ارسال نظر
یک خانم شنبه 28 اردیبهشت 1398 ساعت 11:48

سلامایوا خانم عزیز و دوست داشتنی
راستش ایوا خانم از گوش درد گفتید من هم گوش دردمزمنی داشتم و با دم کرده نعنا دم کرده .و گاهی دم کرده بادرنجبویه و دم کرده بابونه خیلی بهتر شدم البته منظورم دم کرده جدا گانه هر کدام از اینهاست .همچنین بذر بارهنگ را در اب لیوان می ریختم و می خوردم برای گوش درد و همچنین دندان درد بذر بارهنگ خوب است

سلام عزیزم، من از شما خیلی آموختم و همیشه سپاسگزار راهنماییهاتون هستم

مهتاب دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 08:07

الهی روزگار میهنمان به شود از امروز
الهی آسایش و آرامش باشد برای همه و برای ما
خوب باشی ایوا جان

الهی آمین. شماهم همینطورمهتاب جان

مهدیه دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 00:33

سلام. دلم براتون تنگ شده بود. چه خوب که به سلامتی برگشتید. خدا رو شکر خوش گذشته

پونه یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 23:05

سلام خوشحالم که آمدی نوشته هایت نور دارد ممنونم

سلام پونه جان، زندگین پر از نور باشد همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد