هالیدی

آمدم هالیدی به یک جای گرمسیری،  از زمستان شهر سرد و بادی یک هفته ای زدیم بیرون. اینجا شبها میتوانم بنویسم. ایشان دارد اخبار گوش میدهد به زبان مردمان این کشور. من هم روی تخت دراز کشیده ام و خنک کننده صدا میدهد و خنک نمیکند. پاهایم را توی آب خنک گذاشتم تا کمی خنک شوم. امروز ۳ بار دوش گرفتم و استخر هم رفتم.

هتل بسیار زیبا و خوبیست،  مردمان مهربان و خوبی هم دارند تنها ندار هستند.فردا ایشان میخواهد برود جاهای دیدینی و غواصی و من دوست دارم بروم شهرشان را بگردم که میتوانم شب بروم چون شبها باز هستند. من از جایی میایم که ساعت ۵-۶ شب همه جا بسته میشوند. 

این چندخط را دیشب نوشتم و بیهوش شدم. تا ساعت ۶.۵ صبح خوابیدم، بیدار شدم و مدیتیشن را انجام دادم. میخواستم بروم استخر ساعت ۷ که نشستم به پای پیامهایم و دیدم ساعت نزدیک ۸ است. دوش گرفتیم و رفتیم صبحانه و ساعت ۱۰ هم یک راننده مهربان آمد و من و ایشان را سوار ون کرد و برد دور شهر گرداند. ساعتی ۱۵ دلار گرفت که بسیار خوب بود. همه چیز اینجا ارزان است. 

یک جا رفتیم  وهوا گرم بود،  کمی  بیحال شدم،  از ساختمان بیرون آمدیم و نشستم زیر درختان و روی پاهایم آب یخ ریختم تا خنک شوم. ایشان را گفتم برود دیدنیها را ببیند و من نشستم تا حالم جا بیاید. ۳ تا بستنی یخی خریدیم و برگشتیم  توی ماشین و جاهای دیدنی را دیدیم.

همه جا گرم است و من دمای بدنم زود بالا میرود ولی زیباست جوری که به ایشان  گفتم از آنجاهاییست که اگر بگویی برویم باز هم میایم.

ناهار نخوردیم و برگشتیم هتل و میوه خوردیم چون هوا بسیار گرم بود و ما آب زیادی خورده بودیم.

من رفتم زیر دوش و با ایشان  رفتیم استخر و شناکردیم و کمی نشستیم. 

اتاقمان را هم مرتب کرده بودند و برای ساعت ۷ گفتیم  برویم مارکت شب که دیدنیست. 

توی یکی از اینجاهای دیدنی یک فرشته دیدیم که در سایه خوابیده بود،  یک بطری آب برایش ریختم و خورد. برگشتیم سوی ماشین یک  آقایک بطری آب از توی یخ درآورد و به من داد. 

به همین سادگی و آسانی برمیگرداند خداوند مهربان. 


زمان زیادیست نمی‌نویسم؛  نگفتم که برگشتم سر کارم؟ با همه چوبهایی که دخترک لای چرخم گذاشت و آوردن ۳ نفر دیگر به جای من،  در پایان خودم را خبر کردند. ساعت کاریم  ۸.۵ تا ۴ و باید بروم آفیس. صبحها زود میروم که سر کار باشم. سه شنبه هایم برای خودم است. دروغ چرا توی رودربایستی ماندم چون گفتند همه شرایطت  را قبول میکنیم. حالا میروم و به یکی خوب آموزش میدهم و خودم بیرون میایم. برای کار خودم زمان بیش از ۲۴ ساعت نیاز دارم. 

این کار برای من ۶ سال پیش خیلی خوب و دلپذیر بودو امروز به دنبال برای خودم کا ر کردن هستم. 

یکی از بهترین چیزهایی که آموختم شکیبایی بود و سپاسگزاری که کلید هر کاری هستند. درست مرا همان جایی میبرند که خدا میخواهد و خدا همیشه بهترین را من میخواهد. 


الهی بهترینهای خداوند یک به یک به سراغت بیایند. ایمان داشته باش. 

نظرات 2 + ارسال نظر
محدثه یکشنبه 13 مرداد 1398 ساعت 07:50

چقدر خوشحالم که راضی هستی و شکیبا.. سفر خوش بگذره

زنده باشی محدثه جان، الهی شما هم شادباشید همیشه

تارا شنبه 12 مرداد 1398 ساعت 22:47

همیشه به گردش و تفریح ..سفر خوبی داشته باشی ..خیلی ازت ممنونم برامون از تجربیاتت میگی ..من اولین باره اسم همچین جایی رو میشنوم ....
مراقب خودت باش ....از وقتی باهات آشنا شدم و از فرشته کوچولوت گفتی به فکر افتادم یه سگ کوچولو بگیرم و نگه دارم ....نمیدونم با وجود سوفیا شدنیه یا نه ...بیشتر به فکرم سوفیا بودن با حیوانات و مهربون بودن باهاشون رو یاد بگیره ..خودم تا حالا حیوون خونگی نداشتم اما کسرا دو سگ و یه گربه داشته و موافق خریدن هست ...یه سوال که ذهنمو مشغول کرده اینه از پس نگه داریش برمیام ؟ آخه نمیخوام حیوون طفلی ناراحت و اذیت شه ..شنیدم خیلی خیلی حساس هستند و نیاز به محبت دارن ...

تارا جان پاسخت را دادم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد