خیابان سعدی

امروز ساعت۵ بیدار شدم،  کمی مدیتیشن کردم و دعا کردم و ساعت ۶ دوش گرفتم و موهایم را گیس کردم. ساعت ۷ رفتیم نشستیم تا ماشین بیاد دنبالمان که ساعت ۷.۴۰ آمد. صبحانه کوچکی دادند و من کلاه  خریدم . یک فرشته سرراهم سبز شد که ساندویچ کوچکی بهش دادم و رفتیم سوار کشتی شدیم و جزیره ها و غارهای زیبایی را دیدیم. 

من و ایشان هر جا بطری و پلاستیک میدیم برمیداشتیم و توی سطل میریختیم. شاید برای دیگران خنده دار باشد،  ما هیچ  ابایی از انجام این کار نداریم. 

ایشان شنا کرد و من هم توی آب رفتم.  

جاهای گرم  بود با این همه زیاد برایم سخت نبود. برگشتن کنار ساحل  ماشینی ایستاده  بود تا همه را به هتلها برساند. ما ته ماشین نشسستیم. ۴ پسر ایرانی نشسته بودند و درافشانی می‌کردند. شرم  آورترین چیزها را درباره زنها و مردها و خودشان میگفتند. شرم آور بود برای منی که همزبان اینها بودم. اینکه چه حالی بودم خدا میداند. همه که پیاده شدند رو کردم بهشون گفتم شاید یکی همزبانت باشد  و بفهد حرفت را ودهانتون هرز است. نه ادب دارید و نه آداب میدانید و با ایشان پیاده شدیم. 

آنها چکار کردند؟  قهقهه زنان دنبالمان میامدند. 

ای مردم ایران پسرهایتان را درست تربیت کنید. زنهای ایرانی پسرانتان را وادار کنید به زنها احترام بگذارند.

از دید من اینها چهار نر بودند که همه را به چشم آلت میدیدند و خیلی هم خودشان را بامزه میدانند.

همه راه با ایشان به این فکر میکردیم که چی شد ما ایرانیها اینجور شدیم؟  جوکهای سکسی،  واژه ای رکیک،  بلند بلند در میان مردم داد داد کردن، جوکهای توهین به خانمها،  از کی ما این اندازه سقوط کردیم.

۴۰ سال زمان  زیادی  نبوده که اینجور نابود بشویم. برای نسلهای دیگرمان نگرانم،  برای زنها و بچه های این نرها نگرانم،  برای ایران نگرانم.

فرشته ای که صبح به اویک تکه ساندویچ دادم از آنور خیابان و ساحل بدو بدو آمد. گاهی میگویم کاش نسل انسان از روی زمین برداشته شود تا همه بهتر و آسوده تر زندگی کنند.

برگشتیم هتل و  دوش گرفتیم. ایشان خوابید و من گیسهایم  را باز کردم و کمی با ایران  چت کردم. 

۳۰ سال پیش من دخترکی بودم که کلاس هنری میرفتم  در دانشگاه تهران؛ خیابان سعدی از اتوبوس تجریش پیاده شدم که بروم  دانشگاه تهران. آقای جوان خوشرو و مودبی که بسیار ساده بود پشت سرم پیاده شد و با لبخند گفت ببخشید خانم شما نامزد دارید. من هم گفتم بله!! (نداشتم) گفت خیلی ببخشید و رفت. 

هنوز چهره اش را به یاد دارم،  قد بلندش،  لبخند شرم آلودش،  نجابت چشمهایش و آن تکه خیابان سعدی را. 

الهی هر جا هستی ناب مانده باشی. 

نسل این آدمها چه شد؟  

حالا توی بالکن نشستم،  کمی باران آمد،  باد میوزد،  برگها میرقصند،  قورباغه ها  میخوانند و هوا دم کرده و سنگین است. 

بروم توی اتاق چای بخورم و خدا را سپاس کنم که همسر خوبی دارم،  نه دهانش هرز است و کمربندش و نه فکرش. 

من بروم تو تا سوسکها و پشه ها نیامده اند.


به امید روزهای بهتر برای ایران و ایرانی. 

الهی آمین 

نظرات 5 + ارسال نظر
ساچی چهارشنبه 16 مرداد 1398 ساعت 09:35

ساچی جان
این هرزگی و بددهنی در بین نسل جدید بشدت فراگیر شده... حتی بعضا دخترها بدتر از پسرها... واقعااا نگران کنندس... جوری که اگه مودب و محجوب باشی در کلام... انگار داری فیلم بازی میکنی واسشون...

ساچی جان میدانم شما درست میگویید. من یکبار با دوستی وبلاگی تلفنی حرف میزدم( یکبار تنها) به من گفت راحت باش و خودمانی.
خودت را رها کن، گفتم من همیشه همینجوری حرف میزنم.
سخته انگار مارا فهمیدن یا آنها را

تارا سه‌شنبه 15 مرداد 1398 ساعت 21:42

خیلی خیلی ازت ممنونم بابت توضیحات کاملی که دادی ..واقعیتش من در این شهر کسی ندارم جز مادر شوهرم که ایشون هم خودش قبلا سگ داشته ..منتهی اینجور که کسرا میگفت با سگ بیچاره مهربون نبوده و در آخر سپرده به خواهرش که عاشق سگ هست ....
ایده ات رو در خصوص آوردن سگ برای یک نیم روز یا چند روز خوبه امتحان می کنم اگه ببینم از پسش برمیام یکی میارم و ترجیحا طبق گفته شما تربیت شده ...
خونه جدید ما ویلاییه و مزاحمتی برای همسایه ها نخواهیم داشت ...اگه اقوام من بیان میرن طبقه سوم و عملا اگه سگ بیارم بهونه برای این مسائل ندارن که چرا سگ نگه میداری ...
میمونه اقوام کسرا که همگی سگ و گربه دارن و سالهاست از حیوونای خونگی نگه داری می کنند ..حتی شوهر یکی از خاله هاش عقاب داره
خوب در مورد آمریکا رفتن ،مشکل اساسی من هستم ....اگرنه کسرا و مادرش برای رفتن مشکلی نداشتن ...به گزینه کانادا فکر می کنیم منتهی تا سه سال دیگه چون کسرا یک قرارداد کاری مهم داره که براش مهمه به اتمام برسه ..یک جورایی این کارش در چند سال دیگه در ترکیه و بعد کشورهای اروپایی و کانادا باید انجام شه ....من هم امید دارم به 20 سال خدمت برسم بازنشسته شم بعد با خیال راحت ترک وطن کنم ....من از نظر مالی به مادرم کمک می کنم و اگه شغل و منبع درآمدم رو از دست بدم کمکم قطع میشه که نمیخوام این اتفاق بیفته ...دوست هم ندارم از کسرا بگیرم به مادرم بدم . میگم پول باید ماحصل دسترنج خودم باشه .
باز ازت ممنونم بابت وقتی که گذاشتی

خواهش میکنم، الهی هر جا هستی بی اندازه داشته باشی که دغدغه ای در زندگیت نباشد.
الهی پس اندازت روز به روز بیشتر شود

تارا سه‌شنبه 15 مرداد 1398 ساعت 13:37

سلام به روی زن خوش قلب و آروم و مهربون وبلاگستان

ایوا جان مساله فقط مختص به آقایون نیست کلا بین خانم و آقا همه گیره و من فکر می کنم همه و همه برمی گرده به خشمی که مردم بابت نداری و فقر اقتصادی و مشکلات ناشی از اون می کشن ....این گروه کم کم باعث میشن روی بقیه تاثیر بذارن و هی مثل ویروس همه گیر میشه ....

راستی ایوا جان من یه کامنت در پست قبل داده بودم . ازت مشورت میخواستم بابت اینکه یه فرشته کوچولو بگیرم یا نه ؟ با وجود دخترم به نظرت خرید یه هاپوی کوچولو عاقلانه است ؟ خیلی دلم میخواد داشته باشم اما ترسم از اینه که مبادا طفلک رو بخرم بعد در محبت کردن و رسیدگی کم بزارم ..کسرا موافقه و میگه بهم کمک می کنه اما به حرف او اعتباری نیست ...

سلام تارا جان، تو خیلی مهربانی با من همیشه
تارا جان پرده ها دریده شده، اینها فردا پدر و مادر میشوند و بدا به روزگار فرزندانشان.
همه ما دشنام و بد وبیراه بلدیم هرچند به کار نمی‌بریم. به خدا بد است زشت است که هزار جایمان را به مردم حواله کنیم.
ما خیلی سقوط کردیم توی این ۴۰ سال زیر پرچم یک حکومت اسلامی ضد انسانی.
(بدم میاد از اینها من)
بله کامنتت را دیدم تارا جان، تارا داشتن سگ درست مانند داشتن یک بچه است. بچه ای که غذایش باید خوب باشد، بیرون برود، آموزش دارد، اشتباه میکند، لوس بازی دارد، غصه میخورد، شادی دارد، غذا باید برایش درست کنی، دستشویش را باید یادش بدهی و تا یاد بگیرد مانند بچه آدم توی خانه گلکاری میکند. هیجان بازی ۲۴ ساعته دارد.بیماریش هست که آدم را از پا در میاورد چون بیزبان و مظلوم است.خرج دارد، دست و پایت را میبند اگر جایی بخواهی بروی انگار بچه‌ات را باید بگذاری و بروی. کسی باید در نبود تو از او نگهداری کند.
این را هم بدان خیلی ها خونتون نخواهند آمد چون یا از سگ میترسند و یا اینکه نجس و پاکی میکنند. یکبار دوستی مذهبی گفت خدا توی قرآن گفته سگ نجسه، گفتم کدام سوره؟ الان ۵ ماهه رفته و پشت سرش را نگاه نکرده. آوردن سگ مانند اینه که فرزند خوانده داشته باشی، نمیتونیم بگیم خوب خسته شدیم برش گردانید پرورشگاه! اسباب بازی نیست، حس و قلب دارد مانند ما.
من خودم روی پاک و پاکیزه بودن خانه وسواس داشتم و سگ هم خیلی دوست داشتم. سالها با خودم جنگیدم تا سگ را بیارم. از زمانی هم که آمد وسواس من از بین رفت چون آرامش پپیدا کردم با بودنش. حالا از هیچ سگی بدم نمیاید و تمیزی و کثیفی نمیکنم.
بهترین دوست دخترت خواهد شد و بهترین کودکی را خواهد داشت. درست مانند دوتا بچه با هم باهمبازی میکنندوباهم بزرگ می‌شوند.سگهابابچها خیلی بهترند تا آدم بزرگها.
قهرو آشتی دارند، ریخت و پاش دارند. انگار دو تا بچه داری که یکیشون بیزبانه.
اکر کسی هست که سگ داشته باشد ازشون بخواه سگشان را یک نیمروز پیشت بگذارند و ببینی چطور هست! یا اینکه با دخترت به پناهگاه حیوانات بروید و ببینید چطور هست. من باشم به جای اینکه پاپی بگیرم یک سگ یکی دوساله میگیرم که همه چیز را یاد گرفته و زیاد آزار ندارد.
گروه‌های حمایتی سگ واگذار میکنند چون سگهای بی‌سرپرست نیاز به خانه دارند.
داشتن سگ یک لول دیگری توی زندگیست، عشق و زندگی است. حسیست که با هیچ موجودی تجربه نمی‌کنیم. من همه کارهای فرشته کوچولو را با عشق انجام میدهم. همه خانه را پاک میکنم میبینم برای خودش چیزی ریخته، جویده و با فدات بشم پاک میکنم. ببین چنین روحیه ای داری! اگر بخواهی کارت را زیاد کنی و جوش بزنی بهتره نکنی، من همه کارهای فرشته کوچولو رادانجام میدهم.کم کم یکبار بیرون بردن در روز، درست کردن خوراکش، بازی کردن، شستنش و....
تارا جان انگار دوتا بچه‌داری که یکیشون بیزبانه.
امیدوارم پاسخت را داده باشم، بازم پرسشی داری بپرس گلم
من هم حانند تو بودم، دوست داشتم و میترسیدم و آخر هم گرفتم و پشیمانم چرا زودتر اینکاررا نکردم. زمانی که عشقش هست دیر یا زود خودش میاید. تارا چرا نمیری آمریکا؟

سهیلا دوشنبه 14 مرداد 1398 ساعت 17:12

ایوای عزیزم خوش بگذره

سهیلا جان سپاسگزارم

محدثه دوشنبه 14 مرداد 1398 ساعت 08:18 http://www.titteh.blogsky.com

ایوا جان من هم همین دغدغه رو دارم که بعضی ها فقط نر هستند و چه بد که زن‌ها فرزندان خوبی تربیت نکردند چون خودشان هم تربیت نشدند.. شما فکر کن هنوز باید به مردم بگیم اشغال روی رمین نریزید وقتی در سطح شهر این همه سطل زباله است... شما دیگه تا تهش رو بخون...

خیلی سخته محدثه جان، زنها اگر خودشان را ارزشمند بدانند در آینده فرزندانشان هم آنها و همه زنها را ارزشمند میبینند. ما خیلی عقب گرد کردیم بدبختنانه. امیدوارم مردمان بهتر شوند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد