جانشین خدایی

ساعت ۵ صبحه و من بیدارم. شب زورهای آخرش را میزند و خورشید خانم نرم نرمک دامنش را پهن می‌کند. میدانم یک روز خوب دیگر آغاز شده است. 

دوش میگیرم،  صبحانه هتل یکی از انگیزه های سفر رفتن برای من است. صبخانه خوردیم و پریدیم به شاتل هتل برسیم و رفتیم شاپینگ سنتر. ساعت ۱۰.۵ بود و همه مغازه ها بسته بودند. 

ساعت ۱۱ باز میکردند،  کمی چرخیدیم و من یک شلوار خنک نخی خریدم ۷.۵ دلار،  برای شب یک شو رزرو کردیم و مغازه ها  باز شدند. خرید کردیم،  من ۳ تا بلوز و دوتا تیشرت خریدم،  یکی هم برای نازنین دوست گرفتم. به جای ناهار آبمیوه خوردیم،  چرخیدیم و رفتیم ماساژ. ایشان برنامه ای پیاده کرد که خدا میداند که دوست ندارم کسی به من دست بزند. بااین همه ماساژ پا رفتیم. ایشان برابر پول ماساژ  انعام داد، دست و دلبازی ایشان است دیگر. خدارا سپاس. 

آب و انبه،  موز و دوجور میوه استوایی،  نان و کراسان و شیرینی خریدیم و دویدیم دیدیم ای بابا شاتل رفته. برگشتیم توی شاپینگ سنتر و نشستم تا ۴۵ دقیقه که یکی دیگر  بیاید. ساعت ۳.۵ رسیدیم هتل  و رفتیم شنا کردیم. کمی مرغ و آب برای بچه گربه ها بردیم. 

دوشی گرفتیم و موهایم را درست کردم و آرایش کردم. ساعت ۵.۴۵ دقیقه بود که ایشان خوابید ه بود که تلفن زنگ زد که آمدند دنبالتان بروید شو. من آماده بودم و ایشان دوان دوان ۵ دقیقه ای آماده شد و رفتیم. زودتر از زمانی که گفتند آمد  بودند. 

برنامه شو خیلی زیبا بود،  شامشان هم بسیار خوب و همه چیز نمره صد داشت. یکی از بهترینها بود که تا امروز دیده بودم.

یک خانم و آقای ایرانی هم بودند که جوانهای خوبی بودند. 

ساعت ۱۰ هم مارا برگرداند هتل،  رفتم برای بچه گربه ها غذا بردم.

 مادر ندارند، بی مادری که سخت است چه برسد غریب  و بیزبان و بیخانمان و گرسنه  باشی. هم دیگر را بغل میکنند و میخوابند.

ای که بی مادری خیلی سخت است. 

صورتم را پاک کردم و تنم را آب زدم. بسکه گرم است روزی چند بار زیر دوش  میروم. پاهایم را توی جکوزی بالکن میگذارم تا دمایم پایین بیاید. از دوردستها صداهای گنگی میاید. موتور،  جیرجیرک،  قورباغه،  کش کش دمپایی،  تک سرفه،  دری که باز میشود. 

درست همین دم که من آرام نشسته ام نمیدانم ۷ میلیارد انسان دیگر و میلیاردها موجود زنده در چه حالند. اینجور زمانهاست که دستی گلویم را فشار میدهد و بختک وار سینه ام را فلج میکند. 

فکر میکنم مهربان و خوب  بودن سخترین کار دنیاست چون ۲۴ ساعت باید خودت را بپایی که بد نکنی و بد نگویی و بد نخواهی. 

مهربانیهاتان را جار بزنید،  بگذارید بگویند ریاکار است،  در پی نشان دادن خود است. شماجار بزنید،  نشان دهید،  بگویید چون به دیگران سرایت میکند.


توی که از اینجا آرام میگذر! تو جانشین خدایی؛  الهی  مانند خداوند بخشنده مهربان  باشی و  دنیایش را نورانی کنی. 

الهی آمین 


نظرات 4 + ارسال نظر
رهآ چهارشنبه 16 مرداد 1398 ساعت 19:29 https://ra-ha.blog.ir

تو وبلاگ جدید مینویسم :)
همین آدرسی که هست.

دست گلت درد نکنه

بهار شیراز چهارشنبه 16 مرداد 1398 ساعت 13:34 https://baharammm.blogsky.com/

ایوای خوش قلبم...بهترین ها رو برات آرزو می کنم...
مهربانی مسری است

من هم برای شما آرزوی تندستی دارم و یک همیشه دل شاد

سهیلا چهارشنبه 16 مرداد 1398 ساعت 08:33

دوست خوبم خوش بگذره مهربون عزیز. منم یکی از هیجانات سفرم صبحانه است

سهیلا جان شما هم
سپاس از مهر فراوانت

رهآ سه‌شنبه 15 مرداد 1398 ساعت 17:34 https://ra-ha.blog.ir

خوش بگذره ایواجانم.
شما خودت از مهربان ترین ها هستی :* الهی سلامت باشی.

دستت درد نکنه رها جان. دلبرکم آمده بودم پیشت و دیدم پستهایت را پاک کردی و آرشیو نداشتی. مهر و محبتت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد