آیینه

ایوا جان از زمانی که این پستت رو خوندم ذهنم درگیر هست. 
در کامنت قبلی برایت گفتم، من چندسالیست در رنجم، در رنج و سختی. چه مالی و چه جسمی. میدانم که بدنم بیمار است و هیچگاه مادر نخواهم شد .. اونقدر به لحاظ مالی و جسمی من سخت گذشته که میبینم ذره ذره وجودم تغییر میکند. 
قبلترها من ذره ای به دیگری و‌مال و جایگاهش چشمداشتی نداشتم. و ادمی که اکنون هستم نمیتواند از حسرت و اهی که در دلم مدام می اید و میرود جلوگیری کنم. انقدر روزهای سخت گذراندم و انقدر چشم‌انداز پیش رویم تاریک و سیاه است که دیگر تمام باورهایم‌ را از دست داده‌ام. 
من دیگر به ذات الهی و خیرخواهیش باور ندارم. فکر میکنم رها شده ایم. و هیچ چیز و هیچکس نمیتواند ما را برهاند.خودم و هم همسرم هم انگار راه و رسم زندگی را بلد نشدیم و نمیتوانیم رشد کنیم.. از یک زنذگی معمولی مگر چه میخواستم که اینطور در گل ماندم و نعمتی دریافت نکردم؟؟
من در زندگی ادم خوبی بودم ایوا جان.. ادم خیلی خوبی بودم.. و گاهی فکر مبکنم عدالتی نیست. و کاش حداقل من هم بدخواه و زیراب زن و پلید بودم.. که شاید زندگی راحتتری داشتم. 
همانطور که اطرافیانی را میبینم که بی تلاش و با بدذاتی چه خوب راه را رفته است و چه خوشبخت است و‌جه زندگی با تو مهربان و گشاده بوده.
به زندگبم نگاه میکنم و سراسر حسرت میبینم. حسرت کارهای نکرده، حسرت چیزهای نداشته، حسرت راههای غلط، حسرت روزهایی که گذشته، حسرت و حسرت و حسرت. 
من در اوایل سی سالگی
هیچ باوری به ذات برتر ندارم دیگر. نیرویی که حمایتم کند. نیزویی که بیشتر بداند. چرا که هرچی رفتم بیراهه بود و هرچه رفتم دورتر شدم از خواسته ها و‌هرچه رفتم دیدم روزبروز فرو‌میروم و بدبختتر میشوم. هر روز با خودم فکر میکنم کاش امروز روز اخر زندگیم باشد.. 

ایوا جان ببخش من را بابت این پراکنده گویی ها.. درد دلم بسیار است و راهم تاریک و گمشده و حسرت زده و پریشانم..


این یکی از کامنتها بود که همه چیز را در بر کرفته بود؛  کامنتهای دیگری هم بود که نزدیک به این بود و اینکه چرا بیشتر درباره پول نوشته ام چون بیشترین پرسش‌ها درباره پول بوده است. 

خواستم با شماها همفکری کنیم و ببینیم چه باید بکنیم. من این چیزهایی را که یاد گرفته ام و برای خودم انجام داده ام مینویسم دوستان.

 اوایل سی سالگی هستی و بهترین سالهای زندگیت را پیشرو داری،  بهترین ِبهترین سالهاست. با لب خندان و دلی شاد برو جلو که خیلی کارها را میتوانی انجام بدهی. حس گمگشتگی را همه ما جایی در زندگیمان داشته ایم،  جوری که نمیدانیم به کجا دست بیاندازیم و چه کنیم. زمانی که یاد بگیریم کم کم که چه باید بکنیم داستان جور دیگری میشود و زمانی که به خوبی یاد گرفتیم که دیگر حس گمگشتگی نخواهد بود. مانند رانندگی،  ماه‌های نخست هر چیزی حواس مارا پرت میکند،  کی کلاچ و کی گاز بگیریم و چه کنیم. با سالها رانندگی کردن همه کاررا ناخودآگاه انجام میدهیم بدون اینکه به آن فکر کنیم. ما باید در زندگی همان راننده چندساله بشویم تا به خواسته  هایمان برسیم  و آرامش پیدا کنیم. ما باید برسیم به جایی که این خودم هستم که مینویسم زندگیم را و هیچ کسی نمی‌تواند آنرا درست کند یا از  بین ببرد. 

هر آنچه که ما در زندگیمان میبینیم بازتاب افکار ما هستند خوب یا بد؛  شاید خوشمان نیاید ولی این ما هستیم که زندگیمان را میآفرینیم. درسته خود خود ما،  آنچه که داریم یا نداریم،  آنچه بر سر ما میاید یا آنچه از دست میدهیم از پیش فکرش توی سرمان لانه کرده شاید سالها پیش یا شاید در بزرگسالی،  یکجایی در زندگی به این رسیده ایم من به اندازه کافی دوست داشتنی و با ارزش نیستم! 

اینکه میبینیم  سالهای سال  رنج میبریم برای این است که آنچه باید بیاموزیم را هنوز نیاموخته ایم . آن سختی و رنج دوباره و دوباره و دوباره به سراغ ما میاید تا یاد بگیریم و گاهی این یاد گرفتن چندین دهه از عمررا در بر میگیرد. درست مانند کسی که نمره پایان سال را نمی‌گیرد چون به اندازه درس نخوانده است و اگر ١٠ سال هم بگذرد باز درجا میزند تا زمانی که درست یاد بگیرد  که چه باید بکند. 


درباره رنج مالی که اشاره کردی پول انرژیست مانند هر چیز دیگری در این جهان. 

اینکه ما درباره پول چه فکر میکنیم بسیار کمک کننده است. پول چیز کثیفیست،  پول به سختی به دست میاید،  پول بدبختی میاورد،  پولدارها انسانهای بدی هستند،  خودخواهند،  حتما از راه نادرست پول به دست آورده اند،  آدن از راه  درست این اندازه پولدار نمیشود .....

در فرهنگ ما و بسیاری از فرهنگها و فیلمها و سریالها آدمهای پولدار آدمهای بدی  هستند و دیگران را به بردگی میکشند. پول بسیار کثیف است چون ما نمی‌خواهیم مانند آنها باشیم بنابراین با اینکه میخواهیم پول داشته باشیم و خیلی هم میخواهیم با این همه انرژی که میفرستیم  نپذیرفتن پول است چون نمیخواهم آدم کثیف پولپرست و حرام خواری مانند آن آقا یا خانم باشیم. در پی این الگوی ذهنی پول و درآمد ما کم میماند که مبادا از ارزشهای انسانی و انسان خوب بودن دور بشویم. ما یک سد با باورهایمان در برابر جریان انرژی پول درست میکنیم. خود شما هم یکجا همین را نوشته اید که "آدم بدذات چه خوب راه را رفته است  و کاش من زیر آب زن و پلید و بدذات بودم". 

پول بسیار بسیار خوب است  تنها مانند آمپلی فایر کار میکند. هر آنچه هستید چندبرابر میکند. بسیار آدمهای خوب پولدار هستند که به دیکران کمک میکنند و زندگیها را بهتر میکنند. هر چه پولشان بیشتر میشود بهتر به دیگران کمک میکنند. شما بخواهید که آن آدم بشوید. 

همه ما شستشوی مغزی شده ایم که از پول دوری کنیم چون زیاده خواهیست،  چون معنوی نیست و زمینیست. چون از ما او نسان بدتری میسازد و..... همه آنهایی که اینهارا به خورد ما دادند خودشان پول را ستایش میکنند و نمونه  اش را در کشور خودمان میبینیم که زالو وار ول نمیکنند ولی ما باید افتاده حال باشیم و به دنیا پشت کنیم!

فراوانی در جهان هست و برای شما و من وهمه هست ما  راهش را بسته ایم با باورهای ذهنی نادرست. 

پس نخستین کار این است باور کنیم پول بسیار بسیار خوب است و ما میتوانیم آدم پولدار خوبی باشیم. 

باور نادرست دیگری هم هست که پول به سختی به دست می‌آید و باید سخت کار کرد. اگر کم کار کنیم پولدار نخواهیم شد. این باور همیشه مارا اسب عصاری نگه خواهد داشت و همیشه از راه سخت پول خواهیم داشت. دیدید برخی ها برای هر کاری به خودشان زحمت زیادی میدهند،  کیسه نان را که گره میزنند یک گره کور میزنند و انگشتانش درد میگیرد تا آنرا باز کنند،  خریدهایشان را به جای اینکه توی چرخ بگذارند کیسه‌  کیسه به دوش میکشند، غذاساز و ماشین ظرفشویی دارند ولی همه کاررا با دست انجام میدهند و در پایان شب از درد مینالند!  اینها گمان میکنند کار بدون زحمت کار نیست و با این باور به سراغ پول میروند و پول هم با ناز و سختی به دستشان میرسد. 

یکی دیگر از چیزها این است که دل خرج کردن باید داشت. ما میخواهیم پولدار باشیم و پول را میخواهیم که بهتر زندگی کنیم نه اینکه دست و دلمان بلرزد تا یک قبض برق و آب ببینیم و هر روز بنالیم که ای وای همه پولم رفت. ما سرویسی میگیریم و در برابرش پول میپردازیم. ما توانایی پرداخت داریم و برای این  سپاسگزار باید باشیم. تا قبضی آمد و پرداخت کردیم بگوییم خدایا سپاسگزارم  که درآمد خوبی دارم که میتوانم پول این سرویسی که گرفتم را پرداخت کنم. 

من دوست بسیار خوبی دارم که همسرش به یک قران و دوزار کار دارد. کار بسیار پر درآمدی  دارد این آقا، اینجا دوتا خانه دارد و یکی ایران که کسی  در آن زندگی  نمیکند. همه چیز به نام خودش هست حتی موبایل و ماشین  همسرش. دوست من در ایران در یکی از بهترین وزارتخانه ها کار خوبی داشته و خانه ای برای خودش که با آشنایی این آقا همه را واگذار میکند و دلار میکند و میاید به اینجا. دوستم یک ساعت دیواری هم که میخواهد بخرد باید عکس بگیرد ببرد تا همسرش بگوید بخر یا نه. همیشه در پی ارزان خریدن است، رستوران که میرویم ارزانترین را سفارش میدهد و روی کمترین  دست می‌گذارد.هر جا میرویم ارزانترین چیز را برمیدارد.

چون این آقا ترس پول خرج کردن دارد و با اینهمه که دارد و روی هم انباشته میکند باز هم دست و دلش می‌لرزد که حتی چیزهایی که نیاز دارد بخرد چه برسد به چیزهای فنسی زندگی. چون برای نداشتن آماده شده است، خودش را ندار  میبیند. همیشه میگوید پول به اندازه نیست و زنش با کمترین باید بسازد. با این که دارد ولی  انرژیش را روی از دست دادن پول گذاشته  است. 

من مینویسم و زیرش را امضا میکنم که هر کسی چنین روشی را پیش  بگیرد تنگدستی  را به زندگیش  خواهد آورد. شما انرژیت را روی هر چیزی بگذاری آن چیز در زندگیت پررنگتر و پررنگتر میشود. یادتون هست که بچه بودیم بهمون می‌گفتند پولات را نشمار کم میشه؟  برای همین بوده. چون زمانی پولت را میشماری و میبینی که از آن کم شده چون چیزی خریدی و ترس به دلت می‌ افتد که وای پولم دارد کم می‌شود و یکباره میبینی ماشینت کار نمیکند،   یکباره کامپیوترت کار نمیکند و این ترس برایت هزینه میآفریند. 

"از هر چیز که بترسی به سرت میاید." زمانی که باید برای چیزی هزینه کنیم با فراغ بال اینکار را انجام بدهیم. هستند کسانی که بسیار دارا بوده اند و بیم از دست دادن دارایهاشون آنها را به نداری و تنگدستی کشانده است.

هیچگاه خودمان  را بی‌پول نبینیم و مانند آدمهای بی پول رفتار نکنیم. نه اینکه نیمه ماه  نشده پولتان  را آتش بزنید؛  نه! 

رفتارهایی را نکنیم که ریشه در نداری و ترس  از نداشتن دارند و بسیار بسیار زیان آور هستند.  ما نیازی نداریم که از اداره ای که در آن کار میکنیم کاغذ و پاکت نامه و گیره بیاوریم خانه ولی این کاررا میکنیم چون حالا دوقران جلو هستیم دیگر. از تلفن اداره و شرکت به خاله و مامان و... زنگ نزنیم. ما لباسهای کهنه را دور نمیریزیم و نمیپوشیم چون حالا یکروز شاید پوشیدیم،  شاید لاغر شدیم و پوشیدیم.شاید به دردمان خورد.  اگر چیزی را توی ١٢ ماه گذشته  نپوشیده اید؛  دیگر نخواهید پوشید. 

غذاهای مانده را نه میخوریم و نه  به کسی میدهیم تا بو بگیرد روانه سطل آشغال شود(نذری های توی سطل آشغال را به یاد بیاورید). ‌

برای مهمان هر چی مانده داریم می‌آوریم یا زورمان میاید چیزی بیاوریم (برکت ار بین میرود؛  دیدم به چشمم). کسی حواسش نیست بلیط نمیگیریم. دنبال کندن نباشیم. 

خودمان میدانیم چه زمان مرد رندی میکنیم پس بهتر است دست از اینکار برداریم. 

خودمان را ارزشمند بدانیم و سزاوار داشتن؛  ما روی این یکی خیلی باید کار کنیم. همان دوستم  که بالاتر گفتم اگر بخواهد  برای نزدیکانش و دوستانش هدیه ای بخرد بهترین را می‌خرد  و لی برای خودش اینکار را نمیکند! شما را بهترین رستوران دعوت می‌کند ولی خودش را نه! به خاطر رفتار همسرش خودش را دست بالا نمیبیند  و نمیگیرد. 

خیلی ها هستند که میخواهند پولدار شوند تا پولشان را به دیگران بدهند و برای خودشان نمیتوانند خرج کنند و دلشان نمیاید. چون خودشان را ارزشمند نمی‌بینند. یکسره میگویند من میخواهم چیکار! خودمان  را با ارزش ببینیم که بهترینها را میتوانیم داشته باشیم. ما چون خودمان رابیارزش میدانیم هر چیزی را میخوریم و به بدنمان آسیب میرسانیم . با آدمی نامناسب  دوست میشویم  یا ازدواج میکنیم و آسیب میبینیم. 

اکر کسی به شما گفت چه زیبا شده اید،  چه بلوز زیبایی،  چه رنگ  موی قشنگی  در پاسخ نگویید نه بابا پوستم بد شده،  نه بابا چاق شده ام بهم نمیاد،  نه بابا موهام میریزه. خود زنی نکنید.با لبخند بگویید چشماتون قشنگ میبینه واز  ته دل توی دلتان از خدا سپاسگزاری کنید. 

خودمان را دم دستی نبینیم،  در هیچ جایی از زندگی.  دل‌مان  بیاید که یکی از بهترین بشقاب و لیوان ا را برای خودمان بگذاریم،  با خودمان مانند مهمانی بسیار ارزشمند رفتار کنیم. شما همانقدر با ارزش هستید که مهمانتان هست. با درآمدی که دارید در ماه کاری برای خودتان بکنید،  یک شاخه گل بگیرید یا هر چیزی که به شما حس خوبی میدهد،  حس با ارزش  بودن،  دوست داشتنی بودن. 

نسبت به ثروت دیگران رشک نورزیم که جریان پول را خشک میکند؛  اگر کسی چیزی دارد توی دلتان بگویید خدا بیشترش کند. دعا کنید خوب بخواهیددعا کنید و دعا کنید که دارید برای خودتان دعا میکنید. اینکه دیگران با پولشان چه میکنند به شما هیچ ربطی دوباره میگویم هیچ ربطی ندارد. پس زبان به دندان بگیرید . اگر کسی چیزی دارد که شما درآرزوی آن هستید  بیاییم بگوییم ماشینی دارد که شما هم  دوست دارید داشته  باشید.  هر بار که یادش افتادید بگوییید خدایا سپاسگزارم برای ماشینی که دارم و یا هر چیز دیگر،  خانه،  کار،  زندگی  و.. اینکار فراوانی را به سوی شما روانه میکند. اگر از آن دسته هستید که از داشتن دیگران رنج میبرید باید روی این کار کنید به خاطر خودتان تا گره مالی در زندگیتان نباشد. از داشته های  مردم شاد باشید و برایشان  دعا کنید. یادتان باشد شما دارید  برای خودتان دعا میکنید یا نفرین میکنید؛  دوست دارید با خودتان چه کنید. 

هر آنچه درباره دیگران بگویید به زندگیتان خواهد آمد. روی هر چیزی انرژیتان را بگذارید  آن چیز بزرگتر و بیشتر میشود. ببینید میخواهید با زندگیتان چه کنید؟  

هر بار خواستید آرزوی خوب یا بدی درباره کسی داشته باشید خودتان را جلوی آینه ببینید؛ همه چیز به سوی ما برمیگردد و این قانون است مانند قانون جاذبه زمین و برای همه یکسان است. 

اگر هنوز آمادگی  و دل دعا کردن  برای دیگران ندارید میتوانید برایشان درخواست آگاهی کنید. (آنهایی که آزارتان میدهند). 

یک چیز دیگر فراوانی و دارایی  شما تنها از راه کارتان نیست؛  هر هدیه ای شما را به داراتر شدنتان نزدیک میکند،  سپاسگزار باشید برای  حتی یک هزارتومنی که به دستتان میرسد. این نهایت ناسپاسیست که هزاران چیز داشته باشیم و برای چیزی که هنوز به دستمان نرسیده ناسپاس باشیم. 


اگر هرر وز افسوس گذشته را می‌خورید امروزتان  را از دست میدهید؛ امروزی که فردایتان را میسازد. اگر نگران فردا هستیدکه باز هم امروزتان را از  دست داده اید. باید باید باید کنترل ذهن را در دست بگیرید. مچ خودتان را بگیرید زمانی که غوطه ور در منفی بافی هستید و بیاریدش بنشانیدش و افکار مثبت به خوردش بدهید چون مانند کودکی ساده باور میکند. فیلمی را چند سال پیش میدیدم درباره هیپنوتیزم بود که آدمها را هیپنوتیزم میکردند و یک تکه یخ روی پوست گذاشته بودند و به او میگفتند یک فلز داغ روی پای توست و پوست آن فرد تاول زد!! ذهن و مغز شما قویتیرین ابزار شماست برای ساختن زنگیتان. پس به کار بگیریدش و با آن زندگی دلخواهتان را بسازید.

به جای اینکه در دل یا بلند بدبختی و گره های زندگیتان را بشمارید که با این  کار تنها به آنها کمک میکنید بزرگتر و بزرگتر بشوند،  بیایید نیرویتان را روی چیزهایی که میخواهید بگذارید. 

من...هستم، جای این سه نقطه یک چیز خوب بگذارید. من سالم هستم،  من توانا هستم،  من پولدار هستم،  من زیبا هستم و هر چیز که میخواهید. زمان  حال باید باشد نه آینده که آینده در آینده میماند و به دستتان نمی‌رسد.  با دوبار و سه بار گفتن درست نمیشود؛  همانجور که روزی صدبار منفی بافی کردید حالا باید بیش از صد بار بگویید جوری که آن زنگار منفی بافی  که سالها انجام داده اید از بین برود و پاک شود. بارهای نخست صدایی از آن پشت مشت ها داد میزند "چی میگویی، کو؟ کجا؟". گوش ندهید کارتان را انجام بدهید. 

من چندتا از جملات تاییدی که به خودم کمک کرد برایتان مینویسم که ببینید من چه کرده ام و به چه رسیده ام. 

چندین سال پیش که از کار بیخودم با حالی بد بیرون آمدم و نیم بدنم بیحس بود هر کسی از من می‌پرسید چطور هستم؛  پاسخم این بود که عالی هستم. توی دلم یا بلند بلند میگفتم حالم رو به روز بهتر میشود. هرروز از دیروز بهتر هستم.  خودم را دوست دارم. سیستم ایمنیم را دوست  دارم که در هارمونی با اندام‌های بدنم میباشد. آنزمانها زیاد سپاسگزاری نمیکردم. حالا اینجوری میگویم که خدایا سپاسگزارم برای حالم که روز به روز بهتر میشودکه بسیار بسیار بهتر از بدون سپاسگزاری کار میکند. 

خدایا سپاسگزارم که سالم هستم،  سپاسگزارم که فیت هستم،  سپاسگزارم که... هستم.


همان چندین سال پیش  بالا که خودم را دست  کم کرفتم و رفتم سر کار بیخود که نه دوست داشتم و نه در سطح من بود و با حال بد آمدم بیرون به خودم آمدم که کار من کار خوبی باید باشد. یادمه هربار یاد کار میافتادم زیر لب میگفتم 

من کاری دارم بسیار خوب،  در جای بسیار خوب،  با آدمهای بسیار خوب و درآمد بسیار خوب. نمیگفتم هم چه کاری میخواهم تنها همین را میکفتم بارها و بارها در روز. 

در جایی کسی را دیدم که دوهفته پس از آن دیدار یک ایمیل گرفتم از آن آقا از من خواسته بود با هم کار کنیم! وااااااای خدایا هنوز یادم می‌افتد همان حس آنروز را پیدا میکنم. بهترین کاری بود که داشته ام تا کنون. جای بسیار خوب، آدمهای بسیار بسیار خوب و درآمدم  درست پنج برابر کار بیخودم بود( ببینید چه اندازه خودم را دست کم گرفته بودم). من ١ روز نصفه ای کار میکردم و برابر ۵ روز کار بیخود درآمد داشتم. ٩.۵ میرفتم سر کار تا ٣.۵ و یکی از بهترین کارهای زندگیم بوده. من برای آن کار حتی رزومه هم ندادم! خیلی چیزها یاد گرفتم و همیشه  خدارا سپاسگزارم برای این فرصتی که داشتم . شاید اگر  در پایان "من کاری دارم بسیار خوب،  در جای بسیار خوب،  با آدمهای بسیار خوب و درآمد بسیار خوب" یک همیشگی هم میگفتم همیشه میماندم آنجا! 

برای جاری شدن پول به زندگیتیان اینها میتوانند کمکتان کنند. 

همیشه (هرروز) پول فراوان به آسانی به دست من میرسد.

درآمدم روز به روز بیشتر میشود. 

درآمدم چندین برابر هزینه هایم میباشد. 


مادر نشدن میتواند ریشه در ترس و نگرانی به دنیا آوردن کودکی باشد که چه خواهد شد روزگارش، خود من همیشه از گذشته های دور این توی سرم بوده که دنیا جای امنی برای بچه ها نیست به ویژه دختربچه ها! 


درباره بیماری چیزی نگفتید که بدانم و بتوانم درباره اش بنویسم. 


پست دیگری درباره آرزوها و رهاکردن آنها و نوشتن در دفترهایم مینویسم که دنباله همین خواهد بود. 


خدایا سپاسگزارم برای همه روزهای زندگیم.

سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم 


الهی زندگیت پر از شادی و خنده باشد،  الهی پر از آرزوهای رسیده باشد. الهی بی‌نیاز و تتدرست و مهربان باشی. 

نظرات 10 + ارسال نظر
بهار شیراز پنج‌شنبه 1 آبان 1399 ساعت 08:14

خوندنت جانی تازه در جسمم روانه می کند....بارقه امید را در دلم روشن می کند...
مهربانای من سپاسگزارم برای داشتن ایواااا...

بهار جانم خوشحالم که خستی در کنارم

Ella چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت 11:49

ایوا جانم ازت ممنونم.. بابت پستی که نوشتی و توضیحاتی که دادی.
واقعا اشنایی من با شما و نوشته‌هاتون یه نعمت بزرگ بود. خیلی چیزا از مدل بودنتون یاد گرفتم.
مدتی هست که ارشیو وبلاگتون رو هم میخونم، و برام بسیار بسیار راهگشا بوده.
این پستتون که ‌دریچه‌ای جدید برام بود.
فکر میکنم یه چیزایی یادم رفته بود، داشتم مدام خودم‌ رو به دری مبکوبیدم که پشتش هیچکس نبود که بخواد برام باز کنه!
امیدوارم در تلخیها و ناامیدی‌ها، این حرفهاتون یادم بمونه..

لطفا اگه امکانش رو دارین بنویسین، بیشتر بنویسین. از روزمره‌هاتون، از پستهای این مدلی که در پس اون معرفت و‌اگاهی هست، از یافته‌هاتون.
نوشته های شما میتونه نگاه ادم‌رو به زندگی عوض کنه

الا جان خوشحالم که توانستم کمک کوچکی باشم گلم❤️
الهی دلت از غم دور باشد همیشه

کاسپین چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت 02:38

ممنونم از قلم زیباتون.مدتی بود چیزی مرا ناراحت میکرد از خدا خواستم دلیل این ناراحتی را رفع نماید چون واقعا خجالت می کشیدم از خودم.اما امشب تو این متن هم موضوع و هم راهکار برایم نمایان شد.سپاس از شما.باارزوی سلامتی و ارامش

سپاسگزارم از مهرتون

مهتاب دوشنبه 28 مهر 1399 ساعت 23:27

این خودزنی ها و اطرافیان مسموم چه روزها و سالهایی از زندگی ما تلف کرده اند و کاش اجازه ندیم ذهنمون رو درگیر کنند. متاسفانه گاهی نزدیک ترین کسانمان هستند و ناگزیریم از نزدیک بودن و ... سپاسگزار خداوند هستم که آگاه شدم به این موضوع و تلاش کردم نذاشتم رویاها و آرزوهام رو جهت بدهند البته خیلی آسیب دیدم. زندگی خیلی کوتاهه
این ماجرای کرونا هم خیلی چیزها رو نشون داد بهمون....

الهی که سرشار از خوشبختی و آرامش باشی ایوا جان. روزگارت آفتابی و شاد :* :* :*

درسته مهتاب جان؛ بسیار هم خوبه که دل به رویاها و آرزوهامون بدهیم و تن با ناکامی و تلخی دیگران ندهیم. سپاس از مهرت

سهیلا دوشنبه 28 مهر 1399 ساعت 15:51

ایوا جانم چه خوب که این پست رو نوشتی من خیلی ازت چیزهای خوبی یاد گرفتم عزیزم

سهیلا جان چه خوب است که هستی

مهری دوشنبه 28 مهر 1399 ساعت 15:10

ایوا جان یک بار نوشتم و تایید نشد که البته متوجه شدم به راحتی نظرات رو تایید نمیکنید ولی میدونم که میخونید
راستش من به این نکته که گفتین ترس از خرج کردن فکر کردم راستش این بار اول نبود قبلاا هم خودم و دیگران بهم تذکر داده بودن اما کوتاهىمدت بود و تغییری تو خودم ندادم تا حدی میدونم ریشه اش در کجاست ولی تصمیم گرفتم شروع کنم و چند شب پیش شجاعانه خرید کردم و اصلا از رقمش نترسیدم و اصلا به پول ایران تبدیلش نکردم و از این کارم هم راضی هستم میدونم نمیتونم همیشه به این حسم غلبه کنم ولی تلاشم رو میکنم و خداوند هم اکنون درهای نعمت و فراوانی رو به روی من باز میکنه
ایوا جان برخلاف من دوست صمیمی ام دیوانه وار خرج میکنه و اصلا خریدهاش تمومی نداره و حتما علتش اضطراب و ... هست ولی میخوام از زبون شما بشنوم چرا بعضی ها اینطوری میشن ؟ میبوسمت

مهری جان تازه نشستم به پاسخ دادن به کامنتها گلم، فراموش نکن که خدا وند برای همه ما فراوانی میخواهد و ما خودمان جلویش را میگیریم. الهی هر چه خوبیست به سویت روان شود به زودی زود زود

همه ما تا اندازه ای رفتارهای هیجانی نمایشی داریم که ریشه در به اندازه کافی خوب نبودن دارد.
به دوستتان کمک کنید تا به این باور برسد که به اندازه خوب و دوست داشتنیست با برجسته کردن خوبیهایش و با مهربانی

حمیده شنبه 26 مهر 1399 ساعت 12:02

ایوای عزیز و مهربان و دوست داشتنی مان،الهی برای ما بمانی همیشه.
این پستو باید پرینت بگیرم و همیشه و هرروز بخونم تا یادم نره حرفهات.

حمیده جانم الهی همیشه تندرست باشی

مهری شنبه 26 مهر 1399 ساعت 01:47

سلام به شما
همه ی اون چیزی که همیشه نوشتین و در این پست که دیگه سنگ تموم گذاشتین عالی هستن و خوش به حال شما که به چنین درک و حسی رسیدین
اما بسیار ادمها هستن که هیچ درک درستی ندارن ولی سرشار خوشیختی هستن و بسیار ادمها که اصلا اعتنایی به احساس ادمهای دیگه ندارن ولی به همه جا هم میرسن و واقعا بعضی موقعها فکر میکنم این جور ادمها سر بنده خدا که هیچ حتی سر خدارو هم گول میمالن به خدا دیدم که میگم
ایوا جان من که اشنایی درستی از شما و زندگیتون ندارم ولی اونچه شما به عنوان زندگی ساده اشاره میکنید خونه ای پرنور بزرگ جای خوب دنیا چطور اخه میتونه ساده باشه و اگه همین شما توی یه گوشه ی پرت دنیا با فلاکت زندگی میکردین میتونستین این حس الان رو داشته باشین ؟ ادمها توانی دارن وقتی بازخورد مناسب رو نگیرن انرژی ادامه رو داشته باشن ؟ همیشه مسیله به خواست ادم برنمیگرده دنیا دنیای تضاده یکی تو بیابونهای افریقا بدون اب و علف بدنیا میاد و یکی وسط گل و بلبل ایا هر دو فرصت و شانس یکسان دارن یعنی فقط با خواست و انرژی میشه معجزه ی بارون و غذا داشت جایی که حتی یک قطره بارون نمیاد و علف هم رشد نمیکنه

سلام مهری جان؛ خوشحالم که هستید. خوشبختی حسیست که از درون میجوشد و کاری به داشته و نداشته ها ندارد. از من پرسیدید که اگر در اینجا و این سبک زندگی نمیکردم باز هم همین حس را داشتم. پاسخم این است اگر درک الانم را داشتم بله چون میدانستم میوانم به هر چه میخواهم برسم و اینرا یاد گرفتم توی زندگی خودم. ( مهر ٩٨ پست آفریدگارم و اردیبهشت ١٣٩۵) و برای همین چون دیدم باورش کرده ام و الگوی ذهنیم شده است. زمانی که شما راه رفتن را یاد میگیرید بارها و بارها زمین میخورید تا بتوانید درست را ه بروید؛ یک بچه هرگز از زمین خوردن دلسرد نمیشود چون ایمان دارد پاهایش برای راه رفتن ساخته شده‌اند و راه رفتن را به خوبی میتواند انجام دهد. داستان انرژی و افکار ما همین است؛ اگر یاد بگیریم و ایمان داشته باشیم سرخوشانه پیش میرویم ولی خوب ما درست به کار نبردن را میاندازیم گردن کار نکردن این قانون! داستان تپه چاله و رقص ماست.
چرا میشود یک نفر در سرزمینی باشد که بی آب و علف است با چند لنج و چند شتر و بادیه نشینی و در چهل سال کشورش را مدرن بسازد، چرا نمیشود! همین پایین پای خودمان است. امیری باشد که بخواهد کشورش را آباد کند و به خواسته اش رسیده است.
ما ایرانیها یکسره به کشورمان میگوییم" خراب شده" و خوب آرزوی مرگ ویرانی برای همه دنیا داریم؛ الان چی داریم؟
شاید در دست ما نبوده که کجا به دنیا آمدیه ایم ولی در دست خودمان است که کجا میرویم.
خداوند در هر جایی برای بشر گنجی نهفته است حالا چه سرزمین بی آب و علف یا سرزمین گل و بلبل؛ کار ما یافتن گنج است و به کار گیری آن برای بهتر شدن زندگی؛ فرصتها ممکن است یکی نباشند ولی زمانی که بخواهیم و تنها بخواهیم از بیابان و باتلاق به راحتی میشود بیرون آمد و به آسمان رسید. من شانس را باور ندارم، تنها خواست من و مهربانی و معجزه خداست.
درباره این که نوشتید میتوانم بگویم خواست آدمهاست؛ همانطور که یکسری دوست دارند خوب باشند یکسری هم دوست دارند پایشان را روی دیگران بگذارند و بالا بروند" این خواست آدمهاست که به آن میرسند". هر چه بخواهند به آن میرسند درست یا نادرست! اینکه کارمای کارشان را دیر پس میدهندباز هم مهربانی خداست که به آنها مجال میدهد تا شاید بتوانند خوب بشوند. همانجور که یک شناگر قهرمان بارها و بارها خودش را در ذهنش روی سکو میبیند یک آدم حقه باز هم خودش را در حال گول زدن و بالا رفتن از گرده مردم میبیند و به آن جان میدهد در ذهنش.
مهری جان من چیزهایی را که مینویسم با آنها زندگی میکنم و زندگی ساخته ام، زمین خورده ام و بلند شده ام. از سال گذشته ٣-۴ تا پروژه انجام داده ام که هیچ کدام به سرانحام نرسیده است! زمان و سرمایه گذاشته ام و برداشتی نکردم. شما یک خط گله در نوشته های من دیدید؟ ا با یک تهمت مادر شوهرم یک بیماری گرفتم و تنها شانس بچه‌دار شدنم را با یک سقط از دست دادم و دوباره با تهمت دیگرش ام اس گرفتم آیا شما جایی خوانده اید که حرف بدی درباره اش زده باشم؟ که اگر میکردم هزار بلای دیگر از آسمان بر سرم از سوی آنها میبارید، به جایش انرژیم را روی بهبودی و آرامشم گذاشته ام چون دیدم با بازخوانی این داستان انکار بیشتر فرو میروم و رهایش کردم و خودم را رها کردم

ماریا شنبه 26 مهر 1399 ساعت 01:38

سلام
ممنون از پستتون خیلی خیلی عالی بود
البته فکر کنم عملی کردنش خیلی سخت تر از بیانش باشه.
اوناییکه مثل این خانوم نیستن نمی فهمن چیمیگه.. واقعا زندگی برخی گده های لا ینحل توشه .. بعضا تحملش خیلی سختخ.. توان بالا می خواد ..اینطوریم نیست که دیدمونو درست کنیم همه چی درست بشه...
من خودم در مورد پول صحیح فکر می کردم ولی همسرم انقدددر پول کثیفه و اینا می گفت و اینکه من خونه وماشین نمی خوام ...خونه ام رو فروخت وماشین مون رو مدل قدیمی کرد به جای اینکه جدید کنه ..
اینجور جاها باید چه کنیم.. انگار من رو گاز فشار میدم ولی وقتی اون ترمزه گرفته کار جلو نمیره و آدم خسته ودلمرده میشهبعضی وقتا تو متنتون بنظر می آد از دست همسرنون حرص میخورید .. پس با کی ها صحبت میکنید وجریان عشق تو زندگی شما با دوستا وحواهر ووالدینتونه ؟
ببخشید خواستید تایید نکنید

سلام ماریا جان، من فکر میکنم آغازش کمی سخت باشد چون شما از یکسری کارهایی که سالها انجام داده اید باید دست بکشید و درراهی دیگر گام بردارید. نخست گامهای کوچک بردارید تا روزی به جهش بزرگی برسید. خوب ماریا جان اگر زندگی را سخت بگیری هرروز سختی بیشتری میبینی. دیدگاه من این است که کسی که هرروز یک لیست بلند بالا از گله و غم و غصه اش دارد چطور میخواهد روزش گل و بلبل باشد؛ بدون بروبرگرد لیستش هرروز بلندتر و بلندتر میشود.
پرسش من از شما درباره همسرتان این است؛ چطور این قانون برای همسرتان کار می‌کند و برای شما کار نمیکند؟ انگار به من بگویید جاذبه زمین همسرم را روی زمین نگه میدارد ولی من رانه!
پیشنهاد من به شما این است که شما هم روی خواسته هایت کار کن؛ هر آنچه آرزو داری در ذهنت پرو بال بده و خودت را در جایی ببین که آنها را داری( همان کاری که همسرت کرده و به آن رسیده)
و اینکه با همسرت جنگ نکن چه درون ذهنت چه در گفتگوهای روزمره ات، چه دردو دل با دیگران و چه سرزنش و گلایه در دلت. رها کن و جوش نزن. من نوشتم روی هر چیزی که انرژی بگذاری آن چیز در زندگیت پررنگتر میشود و ریشه دار تر؛ کار همسرت هم یکی از آنچیزهاست که انرژیت راروی آن گذاشته ای و اگر همینجور پیش بروی همانی میشود که او میخواهد. همه انرژیت را بگذار روی خواسته های خودت بگذار و بدان که به آن خواهی رسید. فراموش نکن نجنگ

زینب (مسافرکربلا) جمعه 25 مهر 1399 ساعت 19:31

سلام عزیز جان
چقد نوشته های شما خوب بود احساس کردم دارم یه کتاب روانشناسی میخونم از اینایی که به آدم کمک میکنن شادتر زندگی کنه :)
خدا حفظت کنه که با حرفات باعث میشی بعضیا مثل من شاکرتر و آرومتر بشن.
خداروشکر

سلام زینب جان، سپاسگزاری و عشق کلید هر دری در این دنیا هستند سپاس از مهرت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد