-
مهربانی پیشه کن
جمعه 8 بهمن 1395 17:35
هوا تاریکه و روشنه و من بیدارم! توی جام غلت میزنم و نور آفتاب بیشتر میشود؛ ساعت ۶.۳۰ بلند میشوم و کمی توی خانه میچرخم و بر میگردم سر جام و مدیتیشن میکنم و خوابم میبرد تا ساعت ۸.۳۰. تازه یادم اومده شب خوبی نداشتم و خیلی درد کشیدم. برای ایشان اسموتی توت فرنگی و شاهتوت درست میکنم و برای خودم هم آب هندوانه و طالبی با سیب...
-
عمر من
پنجشنبه 7 بهمن 1395 18:09
امروز برنامه ای نداریم برای همین ٧.٥ بیدارم!! روی چمنهای خیس راه میروم و برای پرندها غذا میریزم. دوباره برمیگردم توی تخت تا ۸.۵ کتاب میخوانم. بلند میشم و کتری را پر میکنم و ظرفهارا هم جا به جا میکنم. امروز باید خانه را تمیز کنم و رویه یکی از مبلها را هم بردارم. امروز ابری و خنک است. لیوان آبم را سر میکشم؛ ترازوی حمام...
-
روز دوم
چهارشنبه 6 بهمن 1395 15:36
۷،۵ صبحه و از خواب بیدار میشوم؛ هوا را چک میکنم دستشویی میروم و دوش میگیرم. خودم را وزن میکنم ۶۴.۳۰۰!! گمانم ترازو خیلی خراب است یا جایش خراب است!! برای صبحانه اسموتی موز و توتهای گوناگون درست میکنم. برای ایشان سالاد سیب زمینی و تن ماهی درست کردم با یک شیشه آبمیوه تازه همراه با موز و برای خودم یک چهارم طالبی و یک خوشه...
-
خگخ
سهشنبه 5 بهمن 1395 16:36
ازامروز خام گیاه خواری و ورزش در کنار پیادهروی برای بهبود مشکلات من -ام اس - اگزما و حساسیت - پریود نا منظم -خار پاشنه - خستگی مفرط -اضافه وزن هستند. اینجا هم هرروزآمار مینویسم. پ.ن.خگخ=خام گیاه خواری
-
خلوتم
سهشنبه 5 بهمن 1395 16:26
امروز خانه بودم و ایشان هم خانه. صبح برای آزمایش خون رفتم و برگشتم و ایشان سرش به کارهای خودش گرم بود. برای صبحانه اسموتی انبه و تمشک با شیر سویا درست کردم و خوردم همراه با اوت میل و کمی سید. هسته سیبها را میگیرم و به برنامههای صبحگاهی تلویزیون نگاه میکنم. دخترک مدل از دوست پسر جدیدش حرف میزند و خانه ای که در نظر...
-
مدافع وطن
جمعه 1 بهمن 1395 17:29
خانه ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم همچنان می سوزد این آتش نقشهایی را که من بستم به خون دل بر سر و چشمِ در و دیوار در شب رسوای بی ساحل وای بر من، سوزد و سوزد غنچه هایی را که پروردم به دشواری در دهانِ گودِ گلدانها پ.ن. زنده باد مدافعان وطن پ.ن. سهم شما از سفره انقلاب چیست! پ.ن. فیش حقوقی شما را هم دیدیم، شرم بر روی دزدان...
-
دعا کنیم
پنجشنبه 30 دی 1395 16:31
خدایا کمکشون کن؛ خدایا خودت دست به کار شو تا نجات پیدا کنند. جانشان را کف دستشان گذاشتند و رفتند تو نکهدارشون باش. برای همه آنهایی که گیر افتادند دعا کنیم.
-
ایشان از نگاه دیگر
پنجشنبه 30 دی 1395 12:30
بده که من همیشه ایشان را خودخواه و نامهربان می نامم و از خوبیهایش کمتر حرف میزنم. ایشان مرد راستگوو و درستکاریست. هیچ راه خطایی در زندگیش نرفته و نمیرود. در بدترین شکل رابطه مان هرگز هرگز دست از پا خطا نکرده و خیانت نکرده. نگاهش، دستش و چشمش پاک است. تعهد کاری و اخلاقی دارد در هر مقامی که باشد. اهل زد و بند و خلاف...
-
دل خوش
چهارشنبه 29 دی 1395 12:04
خوب دیگه امروز روز کاره بادل خوش. برای خودم کمی میوه! نه زیادآ وردم با دوتا تست پنیر و خیار با نان سیاه! دوست داشتم زودتر بیام بیرون که بروم کتابخانه نزدیک کارم و کمی کتآب بخوانم که نشد. با این حال ۱ ساعت زود رسیدم و رفتم خرید خانه. سر راه کمی میوه برای ایشان بردم . الان زیر میزم یک ساک هست که توی آن کرفس و نان و کیسه...
-
در پنجه رهدانم
دوشنبه 27 دی 1395 16:55
جواب آزمایشهام آمده ولی وقت ندارم دکتر بروم!! فقط روزها خودم را میکشم اینسو و آنسو! حتی یک چرت بعد ازظهر ندارم یا ایشان به سراغم میاید یا مادرش و از خواب بیدارم میکنند. امروز برای ناهار آلبالو پلو با مرغ درست کردم و خودم هویج و لوبیا خوردم.دوسری ماشین را روشن کردم. پنجره آشپزخانه پشتی را باز گذاشتم و صدای آبنمای استخز...
-
به یادت
یکشنبه 26 دی 1395 16:41
ما که در سایه خورشید معذب بودیم چشممان کور سزاوار همین شب بودیم
-
باز باران
جمعه 24 دی 1395 09:48
کنار پنجره نشسته ام و به صدای باران و هیاهوی گنجشکها گوش میدهم. چرا صداهای طبیعت آزار دهنده نیستند؟ چون تو با عشق آفریدی و مهربانی. چون تو خالقی نور من. امروز هیج کاری نداشتم توی خانه! خانه را دیروز تمیز کردم و بیرون هم نمیرفتیم. فقط چند تا کار برای سر کار از خانه انجام دادم و بقیه روز نشستم و خواندم و تماشا کردم و با...
-
روز من
سهشنبه 21 دی 1395 16:53
شب آرام و خنکیست و ماه آسمان را از آن خود کرده! شب از نیمه گذشته و کولر همسایه هنوز هرهر میکند. قورباغه ها آرامند و من هنوز به فراموشی مردمم فکر میکنم. فرشته کوچولو روی زمین خوابید امشب. امروز پس از هفته ها سر کار رفتم و یک دنیا کار انجام نشده به خط بودند. همه را خوب انجام دادم و خشنود برگشتم خانه؛ مود رینگم بنفش بود...
-
تاریخ بخوانیم!
دوشنبه 20 دی 1395 16:39
از قرار برخی ها بی پدر شدند و عزادار کسی هستند که خیلی ها را عزادار کرد! پ.ن. فراموشی و اسطوره سازی درد بزرگیست!!
-
خواهان تنهایی
شنبه 18 دی 1395 18:20
روزها گرم و مرطوب است و من چون آونگ در زندگی روزمره ام هستم، از این سو به آنسو! هر آخر هفته مهمان دارم و ایشان هم خوب همه را روی دوش من انداخته و خیالش راحت است. ککش هم نمیگزد، خوب قرار شد فردا ناهار برویم بیرون و مادر ایشان گفت یک چیز توی خانه درست میکنیم! گفتم یک نفسی بکشیم و یک تنوعی باشد که فوری گفت راست میگی!...
-
کریسمسانه
سهشنبه 7 دی 1395 17:30
غروب استو توی آلاچیق نشستم، به صدای زنجرهها که یک نفس می خوانند گوش میدهم. کتابم را باز میکنم و یک لیوان آب خنک کنارم گذاشتم. هوا دم دار و ابری و گرم بود امروز و حالا نم نم باران میبارد. خانه تهی از هیاهو مهمانها شد و آخرین مهمان امروز صبح رفت. میوه و هندوانه با پنیر و کراکر روی میز چیدم و چای هم دم کردم. ایشان...
-
تهمت
شنبه 4 دی 1395 17:37
امروز یک لیوان آب پرتقال تازه خوردم و رفتم به سوی سوپر نزدیک خانه. ساعت نه صبح همه جا پر از ماشین. خریدهامو انجام دادم و قرص آهنم گرفتم و ساعت ۱۰.۳۰ برگشتم خانه و همه را جا به جاکردم. دوش گرفتم. آبمیوه تازه گرفتم. میز صبحانه هنوز پهن بود و ایشان در حال رسیدگی به باغ و حیاط بود و مادرش هم غر میزد که بچه ام خسته شد برم...
-
خانه ام پر گل باد
پنجشنبه 2 دی 1395 16:28
یکی ازمزایای اینهمه مهمانداری داشتن گلدانهای پر گل است. روی هر میز یک گلدان پر از گلهای زیبا لانه کرده و خانه ام گل باران شده. چشمانم لبریز از زیباییهای خداست. خدایا سپاسگزارم. امروز برای صبحانه آب پرتقال و گریپ فروت گرفتم و خوردم. مادر ایشان هم شیر موز خورد و کمی آشپزخانه رامرتب کردم و یخچال را تمیزکردم، دودور ماشین...
-
دوستی خاله خرسه
چهارشنبه 1 دی 1395 02:27
یک موزیک آرام گذاشتم و شمعهام را روشن کردم و توی تختم دراز کشیدم. خدا را هزار مرتبه سپاس که به رنگین کمان پس از طوفانش ایمان دارم، که به خود بی همتایش! امروز صبح بلند شدم ولی برای ایشان صبحانه درست نکردم، فقط دوتا ساندویچ برای ناهارش پیچیدم با کراسان و موز. رفتم به پرندهها غذا بدهم دیدم کراسانها را گذاشته سر راهم به...
-
خاله بازی
سهشنبه 30 آذر 1395 16:41
تو این مدت که مادر ایشان اینجاست روزهای زیادی مهمان داشتم. همه بدون هماهنکی با من؛ اونها گفتند میاییم و آمدند و فامیلهای جدیدشون آدرس گرفتند و آمدند. خسته شدم چون بعضی ها شب هم میمونند و شیرازه زندگیم از هم پاشیده؛ نه حساب روز دارم و نه ساعت. کمک هم که ندارم یعنی ایشان که خانه است از هر مهمانی مهمانتر است. خرید و پختن...
-
گرسنگی
سهشنبه 23 آذر 1395 16:12
هوا توی آفیس خیلی گرمه؛ و من تنهام. کسی غیراز من تو این بخش نیست. کارهای عقب افتاده پیش میرود. صبحانه یک لیوان آب هندوانه با کمی سزیجات سبز مانند اسفناج و کیل خوردم. حالا تو کرما به ناهار فکر میکنم و آب می نوشم. بورک اسفناج و سیب زمینی دارم و میخورم. مادر ایشان خانه است و برای شب لوبیا پلو درست خواهم کرد. شب مهمان...
-
مهمان مقیم
شنبه 20 آذر 1395 15:36
امروز دوستم که فرشته کوچولوش با فرشته من همبازیه برام یک کیک خوشمزه آورد. من مهمان داشتم برای ناهار و نشد که با دوست بشینم. فرشته اش را گذاشت و زود رفت؛ یک روز میریم با هم ناهار بیرون. خوب برای ناهار قیمه درست کردم و برای دسر تیرامیسو و سالاد میوه. خانه را که دیروز تمیز کرده بودم و میوه شستم و کمی شیرینی و آجیل و...
-
مهمان
شنبه 20 آذر 1395 14:50
مهمان اینجاست و خیلی مهمان است.
-
بهار نارنج
شنبه 13 آذر 1395 18:12
ساعت ۱۲.۳۰ شبه و من آرام به صدای تیک تیک ساعت گوش میدهم. ایشان با عزیز راه دور رفتند به دنبال مسافر. دورروز فقط کار کردم و ایشان تنها منرا تماشا کرده؛ روی دور تند بودم. حالا دوش گرفته و خسته ام! ناهار فردا را درست کردم و امروز خرده کاری داشتم. شیشه های ترشی را پر کردم و سرکه ریختم. یک شیشه اضافه امد که با تخم کتان و...
-
خوب باش
سهشنبه 9 آذر 1395 17:27
در چهار هفته گذشته ۱ روز در هفته با دوستانم و گروهای مختلف بیرون رفته ام و این هفته قرار شد با دو تا از آنها به رستوران ایرانی برویم اما من هوس آلو پراتا ی هندی دارم! شاید فردا درست کنم برای اولین بار! خانه سابی میکنم اینروزها چون مهمان از ایران میآید! که با این حساب در ۱۲ ماه گذشته من ۹ ماه مهمان داشته ام ۲۴/۷! برای...
-
روزی روزگاری
یکشنبه 7 آذر 1395 16:25
روزگاری بود در سرزمین ما که همه چیز کوپنی بود و همه کمابیش در یک سطح بودند. خیلی چیزها نبود یا کم بود. زمستانها بی برقی، بی گازوییلی و بی گازی بودو همه خانواده توی یک اتاق دور هم بودند تا هم گرم بشوند و هم غذا پخته شود و هم بچه ها مشقهاشون را بنویسند. توی همان سوی کم شبهای سرد زنهایی بودند که تند تند کلاه و شال گردن و...
-
آرامم
یکشنبه 7 آذر 1395 15:58
پرسیده بودی چطور میتوان آرامش را دعوت کرد به زندگی. راهکارهای من تا آنجا که یادم هست. خدایا به دنیای ما آرامش ببخش. همه موجودات زنده سزاوار زندگی کردن هستند تنها ما نیستیم؛ هر جانداری سزاوار احترام و نگه داری و نوازش است. برخی از آنها چند روزی ساکن سیاره هستند و برخی سالها؛ همه ما به هم نیاز داریم برای زیستن. کار...
-
من اینروزها
جمعه 5 آذر 1395 14:56
ایشان سرما خورده و انگار پایان دنیاست. با خودش و ما و دنیا و کتری و همکار و باد بد خلقی میکند! برایش سوپ سبزیجات درست میکنم و دوش میگیرم؛ موهام را درست میکنم و آرایش میکنم و به حانه دوست دیرین برای ناهار میروم. روز خوبیست با دو دوست دیگرم و کلی میخندیم. ۳ بلند میشوم که از ترافیک دور باشم. از شیرینی فروشی یونانی چند...
-
برابری
شنبه 22 آبان 1395 15:05
خواندن چند کتاب با هم هیچ فایده ای ندارد چون از هر چمن گلی میشود! من هستم که از این کارها میکنم. این هفته که گذشت رفتم سر کار و یکروز هم از خانه کار کردم. مدیر پروژه بودن هم خوبه هم سختیهای خودش را دارد ولی خوب تو این چند سال جز چند مورد کارم همیشه خوب پیش رفته. حالا مدتهاست فکر جدیدی در سرم دارم که یکروز پیاده خواهد...
-
تنها با تو
چهارشنبه 19 آبان 1395 14:43
دوشنبه که صبح کمی ورزش کردم و آب زیاد نوشیدم و ساعت ۹.۲۰ رفتم سر کار. فکر میکردم ۲ بر میگردم و به دوستی پیام دادم که بهش سر میزنم ولی تا ۴ ماندم. سر راه کمی خرید کردم و خانه که رسیدم ۶.۲۵دقیقه بود. چای دم کردم و برنج هم همینطور و رفتم برای پیاده روی. از جلو خانه دوستم رد شدیم و کمی پیشش ماندم و حرف زدیم و قرار شد فردا...